"به نام خالق صبر"
:بنده من نماز شب بخوان
[COLOR=#7030a0]بنده:خدایا خسته ام نمیتونم نیمه شب بلند بشم و نماز شب بخونم.
:دورکعت نماز شفع و وتر بخوان.
[COLOR=#7030a0]بنده:خدایا خسته ام نمیتونم نیمه شب بیدار بشم.
:قبل از خواب بخوان
[COLOR=#7030a0]بنده:خدایا سه رکعت زیاده.
:فقط یک رکعت وتر بخوان.
[COLOR=#7030a0]بنده"خدایا امروز خیلی خسته شدم راه دیگه ای نیست.
:قبل از خواب وضو بگیرو رو به آسمان بگو یا الله.
[COLOR=#7030a0]بنده:خدایا من در رختخوابم هستم اگر بلند بشم خواب به سر میشم.
:همان جایی که هستی تیمم کن و بگو یا الله
[COLOR=#7030a0]بنده:خدایا هواسرد نمیتونم دستامو از زیر پتو بیرون بیارم
:در دلت بگو یا الله،برات نماز شب حساب میکنم.
بنده اعتنایی نمیکند و می خوابد.
خدا:ملائکه من!می بینید، من آنقدر ساده گرفتم ولی بنده ام اعتنایی نکرد. چیزی به اذان نمانده بیدارش کنید دلم برایش تنگ شده.
ملائکه:پروردگارا دومرتبه بیدارش کردیم اما باز خوابید.
خدا:در گوشش بگویید ،پروردگار منتظر توست.
ملائکه:خدایا بیدار نمیشود
اذان صبح را میگویند...هنگام طلوع آفتاب میشود...
خدا:ای بنده بیدار شو!!!
خورشید سر از مشرق بر میدارد...
خداوند رویش را بر میگرداند و به ملائکه ی خود میگوید:
ملائکه من!حق ندارم با بنده ام قهر کنم؟!؟!؟!؟
خدای مهربان وصبور و بنده بی معرفت
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 149
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۷, ۴:۱۸ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 106 بار
- سپاسهای دریافتی: 213 بار
خدای مهربان وصبور و بنده بی معرفت
حرفهای خنده ام را میشود در سکوت برکه نا امید از بارش باران ترجمه کرد ،
که با قاصدکی تنها و بی ریا، در راه بودن، خبری را خبر می دهد ...
[External Link Removed for Guests]
که با قاصدکی تنها و بی ریا، در راه بودن، خبری را خبر می دهد ...
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 15
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۸, ۱۱:۵۰ ق.ظ
- محل اقامت: مشهد : مقدس
- سپاسهای ارسالی: 25 بار
- سپاسهای دریافتی: 17 بار
- تماس:
Re: خدای مهربان وصبور و بنده بی معرفت
در مهربانی خالق با بند گانش
در احوالات حضرت ابراهیم خلیل نقل است روزی هنگام ظهــر وقت عزیمت به منزلش به پیرمرد ی بر خورد
او را برای صرف نهار به منزلش برد . هنگام خوردن غذا حرکتی از مهمان ابراهیم خـلیل سر زد که حــضرتش
متوجه شد .مهمان وی آتش پرست است . ناراحت شد . پیرمرد مهمان از منزل خارج شد .
در همین هنگام جبرئیل امین آمد و فرمود ابراهیم حقت سلام میرساند و میفرماید. ما ـــــــعمری طولانی روزی
او را دادییم و منتش نکردییم . یک وعده غذای (نقل به مضمون) او را به تو حواله کردیم چرا بنده ما را رنجاندی
در احوالات حضرت ابراهیم خلیل نقل است روزی هنگام ظهــر وقت عزیمت به منزلش به پیرمرد ی بر خورد
او را برای صرف نهار به منزلش برد . هنگام خوردن غذا حرکتی از مهمان ابراهیم خـلیل سر زد که حــضرتش
متوجه شد .مهمان وی آتش پرست است . ناراحت شد . پیرمرد مهمان از منزل خارج شد .
در همین هنگام جبرئیل امین آمد و فرمود ابراهیم حقت سلام میرساند و میفرماید. ما ـــــــعمری طولانی روزی
او را دادییم و منتش نکردییم . یک وعده غذای (نقل به مضمون) او را به تو حواله کردیم چرا بنده ما را رنجاندی
تا گرفتار سر زلف تو ای یار شدم
غیر تو از همگان خسته و بیزار شدم
طالب عشق تو ای یار دل آزار شدم
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
غیر تو از همگان خسته و بیزار شدم
طالب عشق تو ای یار دل آزار شدم
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم