[align=center]به نام خدا
سلام
ممنون از پاسخ شما
طبق معمول همه بحث ها ابتدا چند قرار باهم می گذاریم . یکی اینکه از موضوع بحث خارج نشیم . در مثال مناقشه نکنیم و از همه مهمتر
متاسفانه در خیلی از بحث ها دیده میشه که فرد ، فقط به یک جمله از طرف مقابل بسنده می کنه و بدون اینکه بگه کلیّت پست شما را قبول کرده یا نه
فقط به همان جمله کلید کرده و بحث را از محور اصلی خارج می سازد . لذا تمام صحبت های طرف مقابل را باید دید .
البته اگر جمله ای نامفهوم بود به این معنی نیست که نپرسید ، منظور خارج نساختن بحث از موضوع اصلی بود .
دوم اینکه موضوع بحث را مشخص کنیم ! شما در پست اول نوشته بودید :
خب... البته شاید این موضوع به توسل هم مربوط بشه ، ولی سوالم در این رابطه نیست... من خودم علاقه مندم بگم ، یا حق ، یا الله ، و مستقیما از خدا طلب کنم.
نه اینکه از علی (ع) بخواهم که واسطه بشه بین من و خدا که به من کمک کنه ، خداست دیگه ، کریمه ، اگه لایق بودیم میده ، اگه لایق نبودیم ، نمیده!
اول گفتید توسل نه ؛ بعدش وساطت را مطرح کردید که بی ربط با توسل نیست .
و نیز موضوع بحثتون با لفظ زیبای "یاعلی.ع" شروع شد ؛ که فعلا پاسخش رو بهتر می دونم در آخر بحثمون بدم .
اما بحث به گونه ای پیش رفت که توسل آمد وسط . پس بهتره همین اول موضوعمون معلوم بشه .
من قصد دارم که مفهوم وسیله را در افعال خالق و مخلوق کاملا باز کنم تا متوجه بشیم این مفهوم چه جایگاهی در نظام توحیدی دارد . و در آخر خواهیم فهمید
که خداوند نه تنها "
گاهی" بلکه
همیشه از طریق وسایل فعلی را انجام می دهد . ( نه به دلیل عدم توانایی بلکه در عین توانایی ... که خواهیم گفت )
فعلا هم با تراوشات ذهنی برخی تاریک اندیشان مذبذب کاری نداریم .
( چون بر فرض هم که پیامبر فقط یک بلند گو باشد ، باز هم این بلند گو یک وسیله و کانال است بین خالق و مخلوق ؛
پس فرض وسیله اینجا صادق است با اینکه کل حرف مذکور باطل است . اما وسیله وجود دارد ... و اشکال اصلی اون فرد هم غفلت از این موضوع بوده است )
پس موضوع و ضوابط مشخص شد .
چند نکته :
اولا بحث ما درون دینی است . یعنی فرض بر این است که شما قبلا مباحث عقلی واعتقادی و برهانی را گذرانده اید و با قبول دین اسلام ، حال وارد دلایل محکم
و مستندات دینی می شویم . لذا اگر آیه یا روایتی بیان شد و شما نپذیرفتید به معنای عدم پذیرش اصول اولیه دین است . چرا که وقتی اصول را پذیرفتید
سایر مسائل باید از مسیر دینی پی گیری شود . یعنی اگر اصل توحید را پذیرفتید ، سایر شئون توحیدی را به دنبال آن باید از خود خالق بیاموزید .
[align=left]مانند کتاب و سنت و ...
ثانیا مجدد تاکید می کنم فعلا بحث بر سر استفاده خالق از وسایل مختلف ، و پس از آن نیازمندی مخلوق به آن وسائط است . فعلا پس داریم از بالا به پایین
می آئیم و کاری نداریم که شما یا الله بگویی یا به یکی از وسائطی که خود خالق معرفی کرده متوسل شوی .
برویم سراغ مقدمه :
اولا تملیک خدا چیزی را به کسی ، نه به معنای اخراج از ملک خویش است ؛ بلکه حقیقت آن گسترش دادن به شئون مالکیت خود و افزودن بر مظاهر
قدرت مطلقه اش می باشد .
همچنین خداوند متعال چنین خواسته است که انسان دارای ویژگی خواستن باشد ؛ و با خواست خودش کار کند .
پس در واقع ، آنچه بطور مستقیم ، معلول "
خواست" خداست ، "
خواستن" انسان است ، نه "
خواستۀ " انسان !
(درست دقت شود)
... که در بحث جبر و اختیار مفصل بحث شد .
اما نکته مهم اینجاست ، که فاعلیت خدا نسبت به اشیا ، بر اساس نظام معین و ترتیب مشخصی در جریان است . یعنی علوّ ذات خداوند اقتضا می کند که سلسله موجودات هرکدام در رتبه خاص خودش ، معلول رتبه مقدّم بر خود بوده و در عین حال ، خودش نیز سبب و علت رتبۀ موخر از خود باشد . ( برای فهم کامل این معنی که در کتب فلسفی بحث شده ، باید به آن مراجع سری بزنید تا از دلایل عقلی این موضوع اگاه شوید )
خلاصه ، تمام این ایجادات کثیره که از سلسلۀ علل و معلولات مترتّب ، صادر می شوند ، عین همان ایجاد واحدی است که از مقام علیّت و خالقیّت حضرت حق
صادر می شود . چنانکه می فرماید "
و ما امرنا الا واحدة " کار ما (مقام ربوبی) جز یک کار بیشتر نیست . (سوره قمر ایه 50)
منتها ، آن ایجاد واحد و آن یک کار ، در عین وحدت ، دارای مراتب و درجات طولیّه کثیره است که هر مرتبه ای از آن به صورتی خاص تجلی کرده و
منشأ ایجاد مرتبه پایین تر از خود می گردد .
این نظام طولی خلقت که از طریق براهین عقلی و فلسفی به ثبوت رسیده است ، در زبان قرآن و معصومین نیز به گونه واضح تر بیان شده است . همانطور که می دانیم مکررا سخن از وجود "ملائکه" و فرشتگان و "جنود رب " به میان امده و آنها را به عناونی گوناگون از جمله : مدبّرات امر ، مقسّمات امر ، معقبّات ، کاتبین و حافظین اعمال و فرود آورندگان وحی ، متصدیان قبض ارواح و نظایر اینها معرفی می کند و برای هرکدام از فرشتگان مکرم ، مقامی مشخص و پایگاهی معین نشان می دهند : و ما منا الا له مقام معلوم : هیچ یک از ما (فرشتگان ) نیست مگر اینکه مقامی معلوم دارد (صافات 164)
مثلا حضرت میکائیل (ع) فرشته موکل بر ارزاق ، و عزرائیل (ع) مامور قبض ارواح است و اسرافیل (ع) صاحب الصور و زنده کنندۀ اهل قبور است .
همچنین فرشتگانی موکل بر تدبیر امور جوّی از ابر و باد و باران اند ؛ و فرشتگانی مامور ضبط اعمال عباد در دنیا و سپس محاسبۀ آن در عقبا ؛ و بالاخره ملکی ، مالک دوزخ است و ملک دیگری موکل بر امر جنت ، و هر کدام نیز فرشتگانی تحت فرماندهی خود دارند ؛ و همگی مطیع فرمان حضرت حق هستند و مجریان امر الهی .
نتیجه آن که مجموع این نوع بیانات صریح دینی ، خبر از وجود یک نوع تشکیلات منظم و نظام متشکل و مرتبی در جریان افرینش عالم و صدور سلسله موجودات از مقام ربوبیت و فاعلیت حضرت حق می دهند .
اما به این حقیقت باید توجه کامل داشت که نوع وساطت فرشتگان در تدبیر امور و مأذون بودن انان از جانب خدا ، در کارهای گوناگون و دارا بودن مقام معلوم
هرکدامشان ، در نظام الهی ،
از نوع وساطت تکوینی و ایجادی است ؛ نه از نوع قراردادهای اعتباری و مقام و منصب های اجتماعی و بشری ،
که با یک امضا به کسی اعطا می شود و با یک امضای دیگر از وی سلب می گردد .
در نظام و تشکیلات خدا وقتی گفته می شود که ملک الموت مثلا از جانب خدا مأذون در قبض ارواح است ، این اذن خدا در این باب نه بصورت دستخط
و سخن گفتن است ؛ و نه مقام ان ملک بصورت اعتباری و قراردادی ؛
بلکه اذن خدا اذن تکوینی و مقام ملک هم مقام وجودی است .
یعنی خدا ساختمان وجودی عزرائیل(ع) را طوری ساخته و در بنیۀ او نیرویی قرار داده است که می تواند انسان زنده را بمیراند و بین روح و بدن جدایی بیندازد .
و همچنین اسرافیل فرشته ایست که خدا اورا اینچنین افریده و نیرویی به او داده است که می تواند موجود مرده را زنده گردانیده و ایجاد جان در جسم بیجان بنماید .
ولی این اماته و احیا (میراندن و زنده کردن ) کاری است که از خدا ، صادر می شود ؛
و فاعل حقیقی و اصلی آن ، خداست ؛ اما فاعلیّت او از طریق فاعلیت ان فرشتگان مقرب ، به ظهور می رسد .
عزرائیل(ع) اراده میراندن می کند اما تحت اراده خدا ؛ خدا هم اراده میراندن می کند ولی به اراده عزرائیل . و البته این دو اراده در طول یکدیگرند .
یعنی اراده خدا اراده "ذاتی" و" اولی " است و اراده عزرائیل(ع) اراده "اعطایی" و "ثانوی" است .
یعنی نه عزرائیل(ع) می تواند در حد ذات خود ، بی اراده خدا ، زنده ای را بمیراند ؛ و نه چنین است که خدا در نظام فعل و سنت ثابته خود ،
بی وساطت اراده عزرائیل ، اراده میراندن زنده ای را بنماید . بلکه اماته خدا بعین اماته عزرائیل است و اماته عزرائیل نیز عین اماته خدا است .
انا کل شئ خلقناه بقدر و ما امرنا الا واحدة کلمح بالبصر ما هرچیزی را با اندازه و قدر مشخصی افریده ایم و کار ما جز یکی بیش نیست همچون چشم بهم زدنی (قمر 49 و 50 )
اری فرمان ، یک فرمان و صنع یک صنع است ؛ اما همین صنع واحد ، تشکیل یافتۀ از سلسلۀ اسباب و مسببات است !
و این سنت تغییر ناپذیر است .
فلن تجد لسنة الله تبدیلا و لن تجد لسنة الله تحویلا
نه هرگز در سنت و (قانون) خدا ، تبدیل و جابجا شدن می یابی و نه هرگز در سنت خدا تغییر و دگرگونی می یابی .(فاطر 43 )
و لذا با وجود اینهمه دست اندر کاران و عمّال و وسائط در نظام آفرینش ، همگی در هر آن و در هر لحظه ای ، دست به دامن خالق کلّ جهان می باشند .
و روی فقر و نیاز جملۀ عالم به درگاه اوست .
بر اساس همین نظام طولی مثلا در مورد کار قبض ارواح آیات قرآن این کار را به خدا نسبت داده است و می فرماید :
"الله یتوفی الانفس حین موتها" خدا جانها را می گیرد در موقع مرگشان (زمر 43)
و در جای دیگر همان کار را به ملک الموت اسناد می دهد و می گوید :
"قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکّل بکم " بگو ملک الموت که موکل بر شماست (جان) شما را می گیرد (سجده11)
و در جای دیگر : "حتی اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا " همینکه مرگ به سراغ یکی از شما آمد فرستادگان ما (جان ) او را می گیرند . (انعام 61)
و این سه آیه هیچ منافاتی با یکدیگر ندارند چرا که همگی در واقع یک فعل و یک فاعلیت مستقله را نشان می دهند که در نظامی متشکل از فواعل طولیه به انجام می رسد .
و آن فاعل واحد مستقل ، تنها ذات اقدس الهی است که فعل واحد او بصورت افعال کثیرۀ صادر شده از فاعل های متوالیه که پشت سر یکدیگر قرار گرفته اند تجلی می نماید .
سرّ مطلب همان است که بیان شد ، یعنی فعل خدا و صدور اشیا از خدا ، بصورت یک نظام و تشکیلات مرتبی در جریان است و فاعلیت هایی که در داخل این نظام ، انجام می شود ، عین همان فاعلیت خداست ؛ که در لسان قرآن تعبیر به "اذن الله" می شود :
"من ذا الذی یشع عنده الا بإذنه" کیست انکه در نزد او (در نظام خلق او) شفاعت کند ( و اثری از خود به وجود اورد ) جز (به نیروی) اذن او ؟ (بقره 255)
آری خداست که توفّی انفس و قبض ارواح می نماید :
ولی بوسیلۀ عزرائیل(ع) و اعوانش ، و خداست که روزی میرساند
اما بوسیلۀ میکائیل و انصارش .
یا در مرتبه پایین تر ، خداست که باران می باراند و بادها را می وزاند و زمین را زنده کرده و گیاهان را می رویاند ، اما در پرتو وجود افتاب و نور و حرارت در اندازۀ مخصوصش .
پس هر فعلی که از وسائط و اسباب و علل صادر می شود ، اولا و "بالذات"
از خدا می باشد و ثانیا و "بالعرض"
به وسائط و اسباب و علل نسبت داده می شود . و یک لحظه انقطاع فیض از خدا ، مساوی است با نابودی ذوات اشیا و انعدام فعالیت های تمامی آنها .
از باب تمثیل ناقص : مثلا هر عملی که از چشم و گوش و دست و پا و زبان و دیگر قوای ظاهر و باطن انسان ، صادر می گردد ، در عین حال که به خود انسان نسبت داده می شود ، به اعضا و قوای انسان نیز اسناد داده می شود . و لذا می گوییم چشم من دید ، گوش من شنید ، و دست من نوشت ، همچنانکه می گوییم : من دیدم و من شنیدم و من منوشتم .
نکته اخر :
از جانب خدای متعال نیازی به وسائط نیست . یعنی این توهمی بیش نیست که تصور شود وجود نظام و تشکیلات مرتب ، برای صدور اشیا از خدا ،
مستلزم عجز و محدودیت در قدرت مطلقۀ او و نیاز ذات بی نیاز خدا به وسائط و اسباب از فرشتگان و غیر فرشتگان می باشد .
خیر بلکه این ، ضعف مرتبۀ وجودی اشیا است که آنها را از قابلیت کسب فیض مستقیم محروم کرده ، یعنی خدا مشکلی در دادن فیض ندارد و فیض او همیشه جاری است ، اما مشکل در قابل بودن و پذیرفتن فیض توسط موجودات است که انها طبق شدت و ضعف وجویشان ان را از طریق وسائطی که قرار داده است دریافت می کنند . (و البته این یکی از حکمت های وسیله است که به عقل ناقص عقلا رسیده و منحصر در این دلیل نیست ... اعترفا کرده بودیم که عقل ما به همه چیز نمی رسد)
دقت مهم در این بخش ، مربوط به ظرافت در
فهم عظمت مقام توحیدی است ، که هرچقدر مخلوق بزرگ باشد باز هم در مقابل او هیچ است . ضعف در مخلوق به حداقل هم برسد ، کبریا و عظمت او کاسته نمی شود و او کماکان در اوج عظمت است .
یعنی علو و کبریاء لایتنهاهی و قدوسیت حضرت حق ، از یک سو و تفاوت در مراتب شدت و ضعف وجودی اشیا از سوی دیگر ،
چنین مقتضی است که فیض وجود و انحاء برکات آن ، تحت نظامی متشکل از مراتب عالی و دانی به جریان افتاد
و از مجرای علل و اسباب و وسائط به تمامی اشیا و موجودات جهان برسد .
پس فعلا تا اینجا بحث بر این شد که وجود وسائل لازم است ، و در همه امور ، خداوند به انها اذن داده و قدرت فاعلیت اعطا نموده ؛
و همچنین این وسائل دلیل بر ضعف خالق نبوده و نیست .
و مثال هایی که ذکر شد نمونه از هزاران بود و منحصر به این اسباب محدود نیست .
فهم این نکته که وسیله چه معنایی دارد و اصلا در نظام خلقت چه جایگاهی دارد مقدمه ای است بر فهم نیازمندی انسان به این وسائل
و لزوم شناخت و استفاده از این وسائل ، که پیشتر خواهد آمد .
تا اینجا اگر سوالی هست بفرمایید
