
قصه ی آیه ها برای کودکان
سلام بچه های خوب و نازنین دوستای خوبم


میخوام از این به بعد براتون قصه های قرآنی بنویسم .

« چشمه ی زمزم »
حضرت ابراهیم (ع) و همسرش هاجر در سرزمین شام زندگی می کردند . خدا به او و همسرش هاجر در سن پیری ، فرزندی بخشید .
نام او را اسماعیل گذاشتند . هنوز مدّت زیادی از تولّد اسماعیل نگذشته بود که خداوند به حضرت ابراهیم فرمان داد که همسر و فرزندش
را به سرزمین گرم و خشک « مکّه » ببرد و آن ها را در همان جا بگذارد و باز گردد .
حضرت ابراهیم فرمان خدا را پذیرفت و هاجر و اسماعیل را بر شُتری سوار کرد و به سوی مکّه رفتند . وقتی به آن جا رسیدند ، بیابانی
خشک و بی آب و علف دیدند . در آن بیابان هیچ کس زندگی نمی کرد .
هاجر نگران شد . حضرت ابراهیم به او گفت : خدا فرمان داده است که من شما را این جا بگذارم ، ولی نگران نباش .
آن گاه حضرت ابراهیم دست های خود را به دعا بلند کرد

« رَبَّنا انّی اسکَنتُ مِن ذُرّیَتی ... » ، پروردگارا ! من به فمران تو خانواده ی خود را به این سرزمین آوردم ، تو نیز نگهبان آنان باش !
حضرت ابراهیم همسر و فرزندش را به خدا سپرد و به سرزمین شام برگشت .
آفتاب ِ گرم بر همه جا می بتابید . اسماعلی از خواب بیدار شد و چون تشنه بود شروع کرد به گریه کردن

رفت ، ولی یک قطره آب هم در آن نبود ؛ به اطراف نگاه کرد ؛ از دور آبی دوید و به سوی آن دَوید ، امّا وقتی جلو رفت متوج که سراب *
است . برگشت و به سمت دیگر نگاه کرد . دوباره آبی دید و به سوی آن دوید . امّا باز هم سراب بود . او باری یافتن آب ، فاصله ی بین دو
کوه کوچکی را که در آن جا بود ، هفت بار طی کرد .
سر انجام هاجر خسته شد و به سراغ کودک خود رفت . ناگهان دید از زیر پای اسماعلی ، همان جایی که او پاهای کوچکش را به زمین
می زد ، یک چشمه ی آب جوشیده و بالا آمده است . هاجر خوشحال شد و فریاد زد : خدای بزرگ ! چشمه ! چشمه !
نام چشمه را زَمزَم گذاشتند . کم کم پرنده هایی هم در آن جا فرود آمدند و آب نوشیدند . مدتی بعد گروهی از صحرانشینان به کنار
چشمه آمدند و در آن جا ساکن شدند . رفته رفته تعداد آن ها بیش تر شد و شهر مکه به وجود آمد .
هاجر خدا را شکر کرد و دانست که دعای حضرت ابراهیم قبول شده است و دیگر او و اسماعیل تنها نیستند .
------------------------------------------------
* سراب : زمینی که از دور ، مانند آب به نظر برسد .
منبع : کتاب آموزش قرآن سوم دبستان




