[HIGHLIGHT=#92cddc]"به نام خدای..."
[HIGHLIGHT=#92cddc]خدای رحیم:اقرا کتابک
[HIGHLIGHT=#92cddc]بنده گنهکار:خدایا !من چگونه نامه عملم را بخوانم؟
[HIGHLIGHT=#92cddc]خدا آهی می کشدو می گوید:
[HIGHLIGHT=#92cddc]هر طور که می خواهی... فقط بخوان...
[HIGHLIGHT=#92cddc]بنده :خدایا!رنگ اعمالم چشمانم را تیره و تار می سازد...
[HIGHLIGHT=#92cddc]به درد می آورد...
[HIGHLIGHT=#92cddc]خدا:خودت تیره و تار ساختی! خودت چنین کردی!
[HIGHLIGHT=#92cddc]بنده:خدایا! می خواهم بخوانم ام...ام...امّا،
[HIGHLIGHT=#92cddc]ل..ل..ل...لکنت زبان نمی گذارد!
[HIGHLIGHT=#92cddc]خدا:چاره ای نیست...بخوان...
[HIGHLIGHT=#92cddc]بنده:خدایا!اجازه ده تا نخوانم... آخه خجالت می کشم...
[HIGHLIGHT=#92cddc]آخه... آخه همه می فهمند که چگونه موجودی هستم!
[HIGHLIGHT=#92cddc]خدا:بنده ام تو بندگی منو نکردی!!!
[HIGHLIGHT=#92cddc]اما باز می خواهم خداییم را به رخت بکشم...بخوان...
[HIGHLIGHT=#31859b]بنده شروع به خواندن می کند...
[HIGHLIGHT=#31859b]و بعد از مدت های مدیدی تمام می شود...
[HIGHLIGHT=#92cddc][HIGHLIGHT=#31859b]بنده به یاد کرده های خود می افتد!!!
[HIGHLIGHT=#92cddc]آرام آرام گام هایش را به سمت جهنم بر می دارد...
[HIGHLIGHT=#92cddc]اما هر قدمی که بر می دارد،به پشت سر نگاه می کند...
[HIGHLIGHT=#92cddc]انگار هنوز امیدش نا امید نشده است...
[HIGHLIGHT=#92cddc]انگار توقعش از خدایش جز این است...
[HIGHLIGHT=#92cddc]اعمال بر ترازوی عدل الهی وزن می شود...
[HIGHLIGHT=#92cddc]خوبی ها به اندازه پر کاه
[HIGHLIGHT=#92cddc]و بدیها و زشتی ها به اندازه کوهی عظیم.
[HIGHLIGHT=#92cddc]بنده کماکان حرکتش به سمت جلو
[HIGHLIGHT=#92cddc]ونگاه امیدش به پشت سر است...
[HIGHLIGHT=#92cddc]خدا به بنده اش نگاهی می کندو با لحن ملیحی می پرسد:
[HIGHLIGHT=#92cddc]بنده ام کجا می روی؟
[HIGHLIGHT=#92cddc]بنده: خدایا! به سمتی می روم که حق من است...
[HIGHLIGHT=#92cddc]وعدل تو حکم می کند...
[HIGHLIGHT=#92cddc]خدا:چگونه می شود که تو به من امیدوار باشی
[HIGHLIGHT=#92cddc]و من تو را نا امید سازم... برگرد...
[HIGHLIGHT=#92cddc]و این رابدان! عدل من به دور از فضلم نیست...
[HIGHLIGHT=#92cddc]بنده:خدایا!ارتفاع قله عظیم این کوه معصیت،
[HIGHLIGHT=#92cddc]به اندازه ای است که،از دیدنش عاجزم...
[HIGHLIGHT=#92cddc]خدا:بنده ی من بدان! که فضل و رحمت من،
[HIGHLIGHT=#92cddc]از کوه معصیت تو بزرگتر و بلندتر است...
[HIGHLIGHT=#92cddc]بنده:خدایا! تو چنان مرا شرمسار ساختی که دردش
[HIGHLIGHT=#92cddc]از هزار بار سوختن در آتشت،سخت تر و سوزاننده تراست...
[HIGHLIGHT=#92cddc]خداوند،باز هم به بنده اش نگاه ملیحی هدیه می دهد...
[HIGHLIGHT=#92cddc]شاید بشود فلسفه ی این نگاه را چنین بیان کرد:
[HIGHLIGHT=#92cddc]بنده ام!!!
[HIGHLIGHT=#92cddc]عمل خدایی من اقتضا می کند که تو شرمسار شوی...
[HIGHLIGHT=#92cddc]حس خدایی من اقتضا می کند که نتوانم
[HIGHLIGHT=#92cddc]حتی برای لحظه ای،در فراغ تو سپری کنم...
[HIGHLIGHT=#92cddc]حال به جایی می روم که تنها،شان یک بنده است...
[HIGHLIGHT=#92cddc]و خداوند مرا به جایگاه بندگان خود سکنی می دهد...
[HIGHLIGHT=#92cddc]تا من برای همیشه احساس شرمساری کنم...
[HIGHLIGHT=#ff0000]"یادمو باشه با این نوشته نباید پر رو بشیم... عاقبت آدم های پر رو این نیستا!!!"
عدل خدا منافاتی با فضلش ندارد...
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 149
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۷, ۴:۱۸ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 106 بار
- سپاسهای دریافتی: 213 بار
عدل خدا منافاتی با فضلش ندارد...
حرفهای خنده ام را میشود در سکوت برکه نا امید از بارش باران ترجمه کرد ،
که با قاصدکی تنها و بی ریا، در راه بودن، خبری را خبر می دهد ...
[External Link Removed for Guests]
که با قاصدکی تنها و بی ریا، در راه بودن، خبری را خبر می دهد ...
[External Link Removed for Guests]