بسم الله الرحمن الرحیم
احسان به دشمن
در شهر مدینه مردی گمنام و فرو مایه به سر می برد که با امام کاظم (علیه السلام) دشمنی شدید و کینه قلبی دیرینه ای داشت. حکومت وقت و ایادی او نیز وی را تحریک و از عملیات او پشتیبانی می نمودند و او را وا می داشتند که هر کینهای که در دل دارد، در حق خاندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و نوادگان علی (علیه السلام) روا و اظهار دارد. این مرد اصرار می ورزید که کینهی دیرینه و زهرآگین خود را منحصرا بر دامان سرشناسترین فرد خاندان علوی در زمان خود، یعنی حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام)، بریزد.
کار بیدادگری این فرومایه به جایی رسید که چند تن از یاران امام موسی بن جعفر (علیه السلام) اجازت طلبیدند که با ریختن خون او دفتر این حکایت ننگین را بشویند. آنان اصرار داشتند امام (علیه السلام) اجازه دهد تا با یک ضرب شمشیر، کار این فاجر خبیث را برای همیشه بسازند و خود را از آزار زبان و طعن او راحت سازند. ولی امام (علیه السلام)، هرگاه که این درخواست را از یاران خود میشنید، به شدت آنان را از این اندیشه باز می داشت و می فرمود: «من خود او را تنبیه خواهم کرد.»
روزی امام کاظم(علیه السلام) بی آنکه کسی را همراه خود بردارد، بر مرکب خویش سوار شد و از وضع آن مرد خبر گرفت. یاران گفتند که او در حومه مدینه در کشتزار خود مشغول کشاورزی است. امام(علیه السلام) به سوی مزرعه او رفت و مرکب خود را از میان گندمها عبور داد. آن مرد که از دور این سوار بزرگوار را شناخته بود، فریاد کشید: "چه میکنی؟ کجا میآئی؟" امام (علیه السلام) بی آنکه به این فریادها پاسخ گوید، همچنان پیش می رفت تا به در کومه او رسید.
در این هنگام از مرکب خود پیاده شد و بر دشمن خود سلام گفت و با خنده و خوشروئی فرمود: "خوب، حالا بگو ببینم از این بیاحتیاطی من مزرعه شما چقدر خسارت دید که اینقدر ناراحت شدی؟" مرد که هنوز اخمهایش باز نشده بود گفت: "صد سکه طلا". امام (علیه السلام) فرمود: " بگو ببینم از این مزرعه چقدر امید سود و بهرهداری؟" مرد با لحن تند و تلخی گفت: "من که غیب نمیدانم." امام (علیه السلام) فرمود:" من هم از غیب سئوال نکردم." مرد فکری کرد و گفت: "دویست سکه طلا."
در این هنگام، امام کاظم (علیه السلام) کیسهای از جیب خود بیرون آورد و به آن مرد داد که محتوای آن سیصد سکه طلا بود و فرمود: "این بهرهای که امیدوار بودی از مزرعهات بدست آوری؛ میبینی که مزرعهی تو همچنان بحال خود باقی است و من امیدوارم که خداوند متعال امید ترا از این مزرعه باز آورد."
آن مرد که در برابر این کرم و بخشش و در مقابل این ماجرا متحیر وبهت زده مانده بود، از جا برخاست و با خضوع و مذلت خود را به پای آن بزرگوار افکند و دیگر از شرم نتوانست سر بردارد و در چشم امام (علیه السلام) بنگرد.
عصر آنروز که یاران امام موسی بن جعفر(علیه السلام) آن مرد را در مسجد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه دیدند، اوی آن حضرت میگفت: "خداوند آگاهتر و داناتر است که پیشوایی را به چه کسی واگذارد."
(برگرفته از کتاب " دور نمایی از زندگانی موسی بن جعفر(علیه السلام)"، تألیف:عقیقی بخشایی)
7 صفر، سالروز ولادت
اسوه حلم و بردباری و هفتمین پیشوای فلاح و رستگاری،
حضرت امام موسی ابن جعفر الکاظم (علیه السلام)
را به تمامی مسلمین جهان و به خصوص شما دوستان گرامی تبریک و تهنیت عرض میکنیم.
اسوه حلم و بردباری و هفتمین پیشوای فلاح و رستگاری،
حضرت امام موسی ابن جعفر الکاظم (علیه السلام)
را به تمامی مسلمین جهان و به خصوص شما دوستان گرامی تبریک و تهنیت عرض میکنیم.
پایگاه اسلامی شیعی رشد
............................................
پاورقی:
1- "...الله اعلم حیث یجعل رسالته..." (سوره انعام، آیه 124)