خطبه های حضرت علی (ع)

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 31
[1] يکی از سخنان امام ( ع ) که در روز جنگ جمل قبل از آغاز جنگ به هنگامی
که ابن عباس را به سوی زبير فرستاد و از او دعوت به اطاعت کرد فرموده است . [2] با
طلحه ملاقات مکن که اگر ملاقاتش کنی وی را همچون گاوی خواهی يافت که
شاخهايش اطراف گوشهايش پيچ خورده باشد [3] او بر مرکب سرکش هوا و
هوس سوار مي شود و مي گويد : مرکبی رام است . [4] بلکه با زبير
ارتباط بگير که نرمتر است به او بگو پسر دائيت مي گويد : در حجاز مرا
شناختی [5] و در عراق نشناخته انگاشتی چه شد که از پيمان خود بازگشتی ؟
[6] سيدرضی مي گويد : جمله کوتاه و پرمعنای . فماعدا ممابدا . [ چه شد که
از گذشته برگشتی ؟ ] برای نخستين بار از امام شنيده شده است و پيش
از او از کسی اين سخن شنيده نشده است .
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 32
[7] در اين خطبه از ستمگری زمان اصناف مردم و زهد در دنيا سخن به ميان
آمده است زير نقاب آخرت دنيا را مي طلبند [8] ای مردم ما در
روزگاری کينه توز و زمانی پر کفران واقع شده ايم [9] نيکوکار را بد کردار
مي شمارد و بر ستم و سرکشی ظالمان مي افزايد از دانش خود بهره نمي گيريم
[10] و از آنچه نمي دانيم پرسش نمي کنيم از حوادث و فتنه های آينده تا بر ما
هجوم نياورده اند وحشتی نداريم . [11] در چنين شرايطی مردم چهار گروهند :
عده ای اگر دست به فساد نمي زنند به خاطر اين است که : [12] روحشان ناتوان
و شمشيرشان کند و امکانات مالی در اختيار آنها نيست . گروه ديگر
آنانند که شمشير کشيده اند [1] و شر و فساد خويش را آشکارا اعلام مي دارند
لشکرهای خود از سواره و پياده گرد آورده و خويشتن را آماده کرده اند
[2] دين شان را برای اين تباه ساخته اند که ثروتی بيندوزند و يا فرماندهی
جمعيتی را براي خود فراهم سازند [3] و يا به منبری صعود کرده برای مردم
خطبه بخوانند چه بد تجارتی است که انسان دنيا را بهای خويشتن ببيند [4] و
به جای نعمتها و رضايت پروردگار در آخرت زندگی اين جهان را برگزيند
. گروه سوم کسانی هستند که : [ از زير نقاب ] کارهای آخرتی دنيا را
مي طلبند [5] و آخرت را به وسيله کارهای اين جهان نمي طلبند خود را کوچک و
متواضع جلوه مي دهند گامها را کوتاه برمي دارند [6] دامن لباس خويش را جمع
مي نمايند خويشتن را به زيور ايمان داران مي آرايند [ خود را به شعار
مردان صالح آراسته اند ] [7] و پوشش خدائی را وسيله معصيت قرار داده اند .
گروه چهارم آنانند که پستی و بي وسيله ای آنان را از رسيدن به جاه و
مقام بازداشته [8] و دستشان از همه جا کوتاه شده و خود را به زيور قناعت
آراسته اند [9] و به لباس زاهدان زينت داده اند [ اما حقيقت اين است ]
که در هيچ زمان نه به هنگام شب و نه به هنگام روز در سلک زاهدان
راستين نبوده اند . [10] راغبان به خدا [ در اين ميان ] [11] گروهی باقی
مانده اند که : ياد قيامت چشمهاشان را فروافکنده و ترس بازپسين
اشکشان را جاری ساخته [12] اينان [ به خاطر سخنان حقی که مي گويند ] يا از
جامعه رانده شده اند و در خاموشی و تنهائی فرورفته اند ويا ترسان و
مقهور مانده و يا لب از گفتار فروبسته اند [13] و بعضی هم مخلصانه به کار
دعوت به سوی خدا پرداخته اند عده ای هم گريان و دردناکند که تقيه آنان
را از چشم مردم انداخته است [14] و ناتوانی وجودشان را فراگرفته [ اينان
به کسانی مي مانند ] که در دريای نمک غوطه ورند دهانشان بسته [15] و
قلب شان مجروح است [ آنقدر ] نصيحت کرده اند که خسته شده اند [16] از بس
مغلوب شده اند ناتوان گشته اند و از بس کشته داده اند به کمی
گرائيده اند 000 [1] بي اعتنائی و زهد در دنيا [2] ای مردم دنيا در چشم شما
بايد کم ارزش تر از پوست درخت و اضافيهای مقراضهائی که با آن پشم
حيوانات را مي چينند بوده باشد [3] از پيشينيان پند بگيريد پيش از آنکه
آيندگان از شما پند بگيرند [4] اين جهان پست و مذموم را رها کنيد زيرا که
افرادی را که از شما شيفته تر نيست به آن بوده اند رها ساخت [5] سيدرضی
مي گويد : بعضی از نادانان اين خطبه را به معاويه نسبت داده اند ولی
بدون ترديد اين خطبه از سخنان اميرمؤمنان است : طلا کجا و خاک کجا ؟
آب گوارا و شيرين کجا و آب نمک کجا ؟ دليل بر اين مطلب سخن
عمروبن بحر جاحظ است که ماهر در ادب و نقاد بصير سخن مي باشد او اين
خطبه را در کتاب البيان والتبيين آورده و گفته است : آن را به
معاويه نسبت داده اند سپس اضافه کرده که اين خطبه به سخن امام ( ع )
و به روش او در تقسيم مردم شبيه تر است و اوست که به بيان حال مردم
از غلبه ذلت تقيه و ترس واردتر است سپس مي گويد : تاکنون چه موقع
ديده ايم که معاويه در يکی از سخنانش مسير زهد پيش گيرد و راه و رسم
بندگان خدا را انتخاب کند ؟
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 33
[6] از سخنانی است که امام ( ع ) هنگام خروج برای جنگ با اهل بصره
فرموده ارزش اين کفش چند است ؟ [7] عبدالله بن عباس مي گويد : در
منزل ذی قار بر اميرمؤمنان وارد شدم [8] هنگامی که مشغول وصله نمودن
کفش خود بود . به من فرمود : قيمت اين کفش چقدر است ؟ [9] گفتم
بهائی ندارد فرمود : بخدا سوگند همين کفش بي ارزش برايم از
حکومت بر شما محبوب تر است [10] مگر اينکه با اين حکومت حقی را بپا دارم
و يا باطلی را دفع نمائم 000 سپس امام از [ خيمه ] بيرون آمد و
برای مردم چنين ايراد سخن کرد : [1] نتايج درخشان بعثت پيامبر ( ص )
[2] خداوند هنگامی محمد ( ص ) را مبعوث ساخت که هيچکس از عرب کتاب
آسمانی نداشت [3] و ادعای نبوت نمي نمود . او مردم را تا سرمنزل نجات
سوق داد و به محيط رستگاری رسانيد [4] و در پرتو وی بر مشکلات پيروز شدند
و جای پای آنها محکم شد . [5] بخدا سوگند من در دنبال اين لشکر بودم و
آنها را به پيشروی وامي داشتم تا باطل به کلی عقب نشينی کرد و حق ظاهر
گشت . [6] در اين راه هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا احاطه نکرد . هم اکنون
نيز به دنبال همان راه مي روم . [7] و پرده باطل را مي شکافم تا حق از درون
آن خارج گردد . [8] مرا با قريش چکار ؟ بخدا سوگند هنگامی که کافر بودند
با آنها جنگيدم و هم اکنون که فريب خورده اند با آنها مبارزه مي کنم
[9] ديروز همراهشان بودم چنانکه امروز نيز با آنها مصاحبم . سوگند بخدا
قريش از ما انتقام نمي کشد [10] جز به اين خاطر که خداوند ما را از ميان
آنان برگزيده [ و بر آنان مقدم داشته است ] ما هم آنها را در زمره
خويش شناختيم ولی همانند گفته شاعر شدند آنجا که مي گويد : [11] به جان
خودم سوگند که هر صبح از شير خالص صاف نوشيديد . و از غذای لذيذ
چرب تا سرحد اشباع کامل خورديد . [12] ما به تو عظمت بخشيديم در حالی که
بزرگ نبودی . و در اطراف تو با سواران تا به صبح بيداری کشيديم و از
تو نگهداری کرديم .
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 34
[1] اين خطبه را امام درباره بسيج مردم به سوی شاميان ايراد فرموده
است از سرزنش شما خسته شده ام [2] نفرين بر شما از بس شما را
سرزنش کردم خسته شدم آيا به جای زندگی [ لذت بخش ] آخرت به
زندگی موقت دنيا راضی گشته ايد ؟ [3] و به جای عزت و سربلندی بدبختی و
ذلت را برگزيده ايد ؟ هرگاه شما را به جهاد با دشمن دعوت مي کنم
[4] چشمتان از ترس در جام ديده دور مي زند گويا ترس از مرگ عقلتان را
ربوده [5] و همچون مستانی که قادر به پاسخ نيستند از خود بي خود شده و
سرگردان گشته ايد [6] و گويا عقلهای خود را از دست داده ايد و درک نمي کنيد
من هرگز و هيچگاه به شما اعتماد ندارم اعتماد بر شما نيست که [ در
دفع دشمن ] به شما تکيه شود [7] و نه قبيله و ياران شرافتمندی هستيد که
دست نياز به سوي تان دراز گردد [8] به شتران بي ساربان مي مانيد که هر گاه
از يکطرف گرد آئيد از سوی ديگر پراکنده مي شويد . [9] بخدا سوگند شما
وسيله بدی برای افروختن آتش جنگ بر ضد دشمنان هستيد نقشه ها برای شما
مي کشند اما شما مرد کشيدن نقشه ای بر ضد آنان نيستيد [10] دشمن به شما حمله
مي کند و شهرها را از دستتان خارج مي سازد و شما به خشم نمي آئيد ديده
دشمن برای حمله به شما خواب ندارد ولی شما در غفلت و بي خبری به سر
مي بريد [11] شکست از آن آنانی است که دست از ياری يکديگر برمي دارند .
بخدا سوگند گمان مي کنم اگر جنگ سخت درگير شود [12] و حرارت و سوزش مرگ
به شما رسد از اطراف فرزند ابوطالب همچون جدائی سر از بدن جدا و
پراکنده شويد [13] بخدا سوگند کسی که دشمن را بر جان خويش مسلط گرداند
که گوشتش را بخورد [14] استخوانش را بشکند و پوستش را جدا سازد عجز و
ناتوانی او بسيار بزرگ [15] و قلب او بسيار کوچک و ناتوان است . ای
شنونده اگر تو هم مي خواهی در زبونی و ناتوانی مانند اين چنين کسی
باشی باش [16] اما من بخدا سوگند از پای ننشينم و قبل از آنکه به دشمن
فرصت دهم با شمشير آبدار چنان ضربه ای بر پيکر او وارد سازم که
ريزه های استخوان سر او بپرد [1] و بازوها و قدمهايش جدا گردد پس از آن
آنچه خداوند خواهد مي شود . [2] طريق عدالت [3] ای مردم مرا بر شما و شما را
بر من حقی است اما حق شما بر من آن است که [4] از خيرخواهی شما دريغ
نورزم و بيت المال شما را در راه شما صرف کنم و شما را تعليم دهم تا
از جهل و نادانی نجات يابيد [5] و تربيتتان کنم تا فراگيريد . و اما حق
من بر شما اين است که در بيعت خويش با من وفادار باشيد [6] و در آشکارا
و نهان خيرخواهی را از دست ندهيد . هر وقت شما را بخوانم اجابت
نمائيد و هر گاه فرمان دادم اطاعت کنيد .
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 35
[7] اين خطبه را امام ( ع ) پس از خاتمه جريان حکمين ايراد فرموده است
از سخن ناصح سرپيچی مکنيد [8] ستايش مخصوص خداوند است هر چند
روزگار پيشامدهای سنگين و خطير و حوادث بزرگ پيش آورد . [9] گواهی
مي دهم معبودی جز خداوند يگانه نيست شريک ندارد و معبودی با او نيست
[10] و گواهی مي دهم محمد ( ص ) بنده و فرستاده او است . [11] اما بعد :
نافرمانی از دستور نصيحت کننده مهربان دانا و باتجربه باعث حسرت
مي شود [12] و پشيمانی به دنبال دارد . من فرمان خويش را در مورد حکميت به
شما گفتم 000 [1] و نظر خالص خود را در اختيار شما گذاردم اگر کسی گوش
به سخنان قيصر مي داد [2] اما شما همانند مخالفان جفاکار و نافرمانان
پيمان شکن امتناع ورزيديد تا به آنجا که نصيحت کننده در پند خويش گويا
به ترديد افتاد [3] و از پند و اندرز خودداری نمود . مثال من و شما همچون
گفتار برادر هوازن است که گفت : [4] من در سرزمين منعرج اللوی
دستور خود را دادم ولی اين نصيحت تنها فردا ظهر آشکار شد
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 36
[5] خطبه ای است که امام برای اعلام خطر به خوارج نهروان در مورد
اشتباهاتشان ايراد فرموده است نکند بي دليل کشته شويد [6] شما را
از اين بيم مي دهم : نکند بدون دليلی از پروردگارتان [7] و با دستی تهی از
مدرک روشن جسد شما در کنار اين نهر و در اين گودال بيفتد . [8] دنيا شما
را در گمراهی پرتاب کرده و مقدراتی [ که به دست شما فراهم شده ] شما
را آماده مرگ ساخته است . [9] من شما را از اين حکميت نهی کردم ولی با
سرسختی مخالفت نموديد و فرمان مرا پشت سر انداختيد تا به دلخواه شما
تن دردادم [10] ای گروه کم عقل و ای کم فکرها [11] من کار خلافی انجام نداده
بودم و نمي خواستم به شما زيان برسانم .
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 37
[12] سخنی است از امام که در حکم خطبه است زورمند در برابرم ذليل
است تا حق را از او بگيرم [13] آن دم که همه از ترس در خانه نشسته
بودند من قيام کردم و آنگاه که همگی خود را پنهان کرده بودند من
آشکارا به ميدان آمدم 000 [1] و همان زمان که همه لب فروبسته بودند من
سخن گفتم و آن وقت که جمعيت همه توقف کرده بودند من با راهنمائی
نور خدا به راه افتادم فرياد نمي زدم [2] صدايم از همه آهسته تر اما از
همه پيشگامتر بودم زمام امر را به دست گرفتم و پرواز کردم و جائزه
سبقت در فضائل را بردم . [3] همانند کوهی که تندبادها آن را به حرکت در
نمي آورد و طوفانها آن را از جای بر نمي کند هيچکس نمي توانست عيبی در
من بيابد [4] و هيچ سخن چينی جای طعن در من نمي يافت . ستمديدگانی که در
نظرها ذليل و پستند از نظر من عزيز و محترمند تا حقشان را بگيرم [5] و
نيرومندان ستمگر در نظر من حقير و پستند تا حق ديگران را از آنها
بستانم . در برابر فرمان خدا راضی و تسليم امر او هستيم [6] آيا گمان
مي کنيد ممکن است من به رسولخدا ( ص ) دروغ ببندم ؟ [ و اگر از او
خبری غيبی نقل مي کنم ممکن است خلاف واقع باشد ؟ ] . [7] بخدا سوگند
من نخستين کسی هستم که وی را تصديق کردم و هرگز من اول کسی نخواهم بود
که او را تکذيب نمايم . در کار خود انديشه کردم [8] ديدم اطاعت [ فرمان
پيامبر خدا ( ص ) بر بيعت [ اجباری با متصديان حکومت ] مقدم است و
هنوز پيمان پيامبر ( ص ) در مورد ديگران [ برای حفظ موجوديت اسلام ]
در گردن من مي باشد :
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 38
[9] سخنی است که امام درباره معنی شبهه ايراد فرموده است [10] شبهه
را از اين رو شبهه نام نهاده اند که شباهت به حق دارد اما برای
دوستان خدا نوری که آنان را در تاريکيهای شبهه راهنمائی کند يقين
آنها است [11] و راهنمای آنها مسير هدايت است ولی دشمنان خدا گمراهيشان
آنها را به شبهات دعوت مي کند [12] و راهنمای آنها کوری باطن است آنکس
که از مرگ بترسد هرگز به خاطر اين ترس از مرگ نجات نمي يابد
[13] همانطور که آن کس که مرگ را دوست دارد برای هميشه در اين جهان باقی
نخواهد ماند .
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 39
[14] هر چه شما را دعوت مي کنم اجابت نمي کنيد [15] گرفتار مردمی شده ام که
هر گاه فرمانشان دهم اطاعت نمي کنند و چون دعوتشان نمايم اجابت
نمي نمايند . ای بي اصلها [1] در ياری پروردگارتان منتظر چه هستيد ؟ آيا
دين نداريد که شما را گرد آورد ؟ و يا غيرتی که شما را به خشم وادارد ؟
[2] در ميان شما بپاخاسته ام هر چه فرياد مي کشم و از شما ياری مي طلبم
[3] سخن مرا نمی شنويد و از دستورم اطاعت نمي نمائيد تا چهره واقعی کارهای
بد آشکار گردد [4] نه با شما مي توان انتقام خونی گرفت و نه با کمک شما
به هدف مي توان رسيد شما را به ياری برادرانتان دعوت کردم [5] همانند
شتری که از درد بنالد آه و ناله سر داديد و يا همانند حيوانی که پشتش
زخم باشد کندی کرديد [6] تنها گروه کمی به سوی من شتافتند اما آنها نيز
افراد مضطرب و ناتوانی بودند [7] که گويا آنها را به سوی مرگ مي برند در
حالی که آن را با چشم خود مي نگرند [8] سيدرضی مي گويد : متذائب يعنی
مضطرب از تذائبت الريح [ بادهای مختلف وزيد ] گرفته شده
و اينکه عرب به گرگ ذئب مي گويد آن نيز از همين ماده است
زيرا به هنگام راه رفتن يکنوع اضطراب در او ديده مي شود .
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 40
[9] سخنی است که امام ( ع ) به هنگام شعار خوارج که مي گفتند لا حکم
الا لله فرموده است آری لا حکم الا لله : امام هنگامی که شنيد
خوارج مي گويند لا حکم الا لله [ فرمانی جز فرمان خدا نيست ] [10] فرمود
سخن حقی است که از آن اراده باطل شده آری درست است فرمانی جز
فرمان خدا نيست [11] ولی اينها مي گويند : زمامداری جز برای خدا نيست در
حالی که مردم به زمامداری نيازمندند [12] خواه نيکوکار باشد يا بدکارتا
مؤمنان در سايه حکومتش به کار خويش مشغول و کافران هم بهره مند شوند
[13] و مردم در دوران حکومت او زندگی را طی کنند و به وسيله او اموال
بيت المال جمع آوری گردد و به کمک او با دشمنان مبارزه شود جاده ها امن
و امان [14] حق ضعيفان از نيرومندان گرفته شود نيکوکاران در رفاه و از دست
بدکاران مردم در امان باشند [1] و در روايت ديگر آمده است امام ( ع )
چون سخن خوارج را شنيد که مي گفتند : فرمانی جز فرمان خدا نيست فرمود
[2] منتظر حکم خدا درباره شما هستم [3] و نيز فرمود : اما در زمان حکومت
پاکان پرهيزگاران به خوبی انجام وطيفه مي کنند ولی در حکومت بدکاران
[4] ناپاکان از آن بهره مند مي شوند تا مدتش سر آيد و مرگش فرارسد
ارسال پست

بازگشت به “نهج البلاغه”