[FONT=Times New Roman]« مفـهـوم مـــرگ !!! »
واژه «مرگ » ، مانند واژه زندگي، مفهومي روشن دارد؛ امّا در آن سوي اين مفهوم روشن، چيزي است كه شايد هرگز براي كسي درست و دقيق آشكارنباشد.
امام علي(ع) درباره اسرار مرگ ميفرمايند :
« هركس از مرگ بگريزد ، با مرگ رو به رو شود ؛
زيرا اجل در كمين جان است و سرانجام گريزها هماغوشي با آن است. وه كه چه روزگاراني درپي گشودن راز مرگ بودم؛
امّا خواست خدا اين بود كه اين اسرار چنان فاش نشود . هيهات ! چه دانشي سر به مهر! » (1)
موجودات اين جهان خاكي همه رو به مرگند ؛ امّا در ميان اين پديدههاي فاني ، تنها انسان از اين سرنوشتِ محتوم خبر دارد.
انسان در آغاز از مرگ آگاه نيست و به تدريج با آن آشنا ميشود . آنچه در مرحله اوّل توجّه او راجلب ميكند، مرگ ديگران است.
امّا به تدريج از مرگ خود نيز آگاه ميشود. انسان با آگاه شدن از مرگ، به ويژه مرگ خود، دچار اضطراب و نگراني ميشود و پرسشهاي اساسي زير
در انديشهاش شكل ميگيرد:
- ـ مرگ يعني چه ؟
ـ چرا بايد مرد ؟
ـ چگونه ميميريم ؟
ـ پس از مرگ چه ميشود ؟
ـ چه كسي يا كساني از راز مرگ آگاهند ؟
ـ آيا ميتوان مرگ را چارهجويي كرد ؟
ـ آيا روحي هست كه با مرگ نابود نشود ؟
ـ سرگذشت اين روح پيش از پيوستن به جسم چه بوده است ؟
ـ سرنوشت اين روح، پس از مرگِ جسم چه خواهد بود؟
بشرِ آگاه از همان آغاز براي به دست آوردن پاسخ اين پرسشها تلاشكرده است. پيامبران، فيلسوفان، انديشهورزان، اوليا و عرفا و حتّي افسانهبافان و
اسطورهپردازان هر يك به نوعي به اين پرسشها پاسخ دادهاند؛ ولي مرگ همچنان رازي ناگشوده است.
اين نوشتار راز يادشده را با اميرمؤمنان عليّ بن ابيطالب(ع) در ميان مينهد و در حدّ فهم و توان خويش از اشارات آن بزرگمردِ مرگ انديش
برايحلّ اين معما بهره ميبرد.
____________________________________
1. نهج البلاغه، تصحيص صبحي صالح، خطبه 149..