33ـ دليل زنده شدن پس از مرگ
قرآن مبين در پاسخ به اشكال فردي كه استخوان پوسيدة انساني را نزد پيغمبر اكرم آورد و گفت كه چگونه ممكنست اين دوباره زنده شود، ميفرمايد:
«وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ؟ قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ؛ (يس/78 و 79)
براي ما مثلي ميزند در حالي كه خلقت خويش را از ياد برده است؛ ميگويد چه كسي استخوانهاي پوسيده را زنده ميكند، بگو: همان كه دفعة اول آن را ايجاد كرده است، زندهاش ميكند.»
«وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةِ الْاُخْري وَ هُوَ يَرَي النَّشْأَةَ الْأُولي؛ (حكمت 121)
و شگفت دارم از كسي كه خلقت ديگر را انكار ميكند و حال آنكه خلقت اوّل را ميبيند.»
بيان:
خداوند در ابتدا انسان را از كتم عدم بوجود ميآورد و پس از آنكه مدّتي زندگي كرد، بدن ظاهريش را معدوم ميكند و از بين ميبرد. بار دوم طبق قانون معاد جسماني، او را زنده ميكند و به ظاهر زندگي اول برميگرداند. اگر انسان خلقت اول خويش را از ياد ببرد و نسبت به آن غافل باشد، زنده شدن پس از مرگ را مستبعد ميشمرد و بلكه منكر ميشود و ميگويد چگونه ممكن است استخوانهاي پوسيده و بدن خاك شده انسان زنده شود و به حالت اوّل برگردد؟
قرآن مجيد، اين اشكال را نقل ميكند و جوابش را كه همان تذكّر به خلقت اول است، بيان ميكند.
چگونه ممكن است انسان متذكّر باشد كه قدرتي خارج از تصوّر انسان به ايجاد معدوم صرف، تعلّق گرفت و انساني ايجاد كرد و اكنون همان قدرت از ايجاد دوبارة آن عاجز باشد، در صورتي كه از بديهيات اوليه به شمار ميرود:
«چونكه صد آمد نود هم پيش ماست» و خلقت دوباره به مراتب آسانتر از خلقت اول است.
البته اين سنجش و قياس نسبت به قدرت محدود مخلوق و ممكن است كه خلقت دوم را آسانتر نام مينهد وگرنه نسبت به قدرت نامحدود و بيپايان ذات باري آسان و آسانتر معني ندارد و به ملاحظة همين سنجش و قياس است كه قرآن مجيد در آية ديگري كلمه «أهون» به كار برده و فرموده است:
«وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ ؛ (روم/ 27)
اوست كه مخلوق را ايجاد كرده و سپس آن را برميگرداند و برگردانيدن براي او آسانتر است.»
34ـ اگر خدا دست انسان را نگيرد، به گناه ميگرايد
قرآن حكيم از قول حضرت يوسف ـ عليه السّلام ـ نقل ميكند:
«إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي؛ (يوسف/53)
همانا ضمير انساني پيوسته به گناه فرمان ميدهد مگر آن كه پروردگارم رحم كند.»
علي ـ عليه السّلام ـ نيز به نمايندة خويش ـ مالك اشتر ـ طي نامهيي امر ميفرمايد:
«وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ عِنْدَ الشَّهَواتِ وَ يَزْعَمَها عِنْدَ الْجَمَعاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ اللهُ؛ (نامه 53)
هنگام شهوات، نفس خود را فرو نشان و هنگام سركشيها بازش دار زيرا نفس به گناه فرمان ميدهد مگر آن را كه خدا رحم كند.»
35ـ اوّلين سفارش پدر به پسر، نهي از شرك است
قرآن عظيم، وصاياي حضرت لقمان را به پسرش يادآور شده، ميفرمايد:
«وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ؛ (لقمان/12)
و آن دم كه لقمان به پسر خويش كه پندش ميداد، گفت: پسركم به خدا شرك نياور كه شرك ستمي بزرگ است.»
علي ـ عليه السّلام ـ هنگامي كه از ضربت شمشير ابن ملجم ملعون در بستر خوابيده بود و اندكي بعد بدرود حيات گفت، به فرزندانش املا فرمود:
«وَصِيَّتي لَكُمْ أَنْ لا تُشْرِكُوا بِاللهِ شَيْئاً؛ (نامه 23)
سفارش من به شما اين است كه چيزي را شريك خدا نسازيد.»
و نيز در خطابهيي كه در همان حال احتضار بيان مينمود، فرموده است:
«أَمَّا وّصِيَّتي فّاللهُ لا تُشّرِكُوا بِهِ شَيْئاً؛ (خطبة 149)
اما سفارش من به شما درباره خدا است كه چيزي را شريك او قرار ندهيد.»