مهم تريـن عقــايـد ..:.:.: مکتب اهـل بيـت (ع) :.:.:..
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
مهم تريـن عقــايـد ..:.:.: مکتب اهـل بيـت (ع) :.:.:..
مقدمه
ملا محمد باقر مجلسی ( درگذشته 1110 یا 1111 هـ . ق . ) مشهور به علامه مجلسی ، از دانشمندان شیعه عصر صفوی است .
او از دانشمندانی است که به کثرت تالیف مشهور است . بحارالانوار فی اخبار الائمة الاطهار ، مشهورترین اثر اوست .
این کتاب دائرة المعارفی بزرگ از احادیث منقول از امامان شیعه (علیهم السلام) و حاصل سی سال کوشش اوست حدود 459500 حدیث در آن گرد آمده است .
روزگار علامه مجلسی از این نظر که دانشمندان بزرگ بسیاری در آن می زیسته اند ، روزگاری بی نظیر و یگانه است .
صدر المتالهین محمد شیرازی ( متولد 979 هـ . ق . )، محمد بن حسین مشهور به شیخ بهائی ( متولد 953 هـ . ق . ) ، مولی محمد صالح مازندرانی ( درگذشته 1081 هـ . ق. ) ،
میر محمد میر داماد ( درگذشته 1041 هـ . ق . ) ، مولی محمد طاهر قومی ( درگذشته 1098 هـ . ق. ) ،ملا محسن فیض کاشانی (درگذشته 1091 هـ . ق . ) ، شماری از این دانشمندانند .
روزگار علامه مجلسی را دوران انحطاط تصوّف خانقاهی دانسته اند . گویی با کوششهای همین دانشمند بوده است که بساط تصوف در ایران برچیده شد
و دیگر هیچ گاه چون گذشته شکوفایی نیافت .
روش علامه مجلسی در تالیفاتش مبتنی بر احادیث اهل بیت(علیهم السلام ) است . اودر آثارش کمتر از رأی و نظر خویش می گوید
و هر چه می نویسد ، ریشه در احادیث اهل بیت(علیهم السلام ) دارد .
کتاب ، چنان که علامه مجلسی می گوید ، پاسخی است به درخواست یکی از برادران دینی که از او می خواهد راه راست را برایش نمایان کند .
علامه مجلسی هرچه در این کتاب آورده ، همه برگرفته از احادیث معتبر اهل بیت(علیهم السلام ) است و از خود هیچ نگفته است . ارزش کتاب نیز از همین روی است .
علامه در این کتاب نه تنها به اعتقادات پرداخته ، بلکه به اعمال و عبادات و طاعات و محرّمات و مستحبات نیز توجه داشته است .
در ابتدای کتاب تفسیری زیبا و پر مغز از جایگاه اهل بیت(علیهم السلام ) در جهان هستی به دست می دهد ، که خواننده را به شگفت وامی دارد .
از این رو کتاب حاضر در بردارنده اصول عرفان شیعی نیز هست . می توان گفت او به اختصار سیر و سلوک عرفانی شیعه را باز گفته است .
در منابع کتاب شناسی از این کتاب به عنوان الاعتقادات نام برده اند ، ولی با نگاهی به آن می توان دریافت که این نام ، محتوای کتاب را بر نمی تاباند .
زیرا بخشی بزرگ از کتاب به اعمال اختصاص دارد . در این بخش از کتاب نویسنده ، چون پزشکی حاذق ، برای بیماریهای گوناگون روحی ، نسخه هایی عملی می پیچد
و البته در این راه از پزشکان راستین جان آدمی اهل بیت عصمت و طهارت ( علیه السلام ) مدد می جوید . ادعیه و اذکار و عباداتی که علامه مجلسی در اینجا می آورد ،
بسیار کارافزا و مشکل گشاست و عمل بدانها می تواند انسان را از بیماری های روح و روان رهایی بخشد .
(1)
آخرین ويرايش توسط 5 on محمد علي, ويرايش شده در 0.
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
[align=center]بسم الله الرحمن
[align=center]الحمد لله الذی سهّل لنا سلوک شرائع الدّین و أوضح أعلامه و بیّن لنا مناهج الیقین فأکمل بذلک علینا خصّصنا بسیّد أنبیائه و نخبة أصفیائه فاستنقذنا به من شفا جرف الهلکات
و بصّرنا به طریق الإرتقاء علی عالی الدرجات و اکرمنا بأهل بیت نبیّه السادات البشر و شفعاء یوم المحشر فنّور قلوبنا بأنوار هدایتهم و شرح صدور نا بأسرار محبّتهم
صلوات الله علیه و علیهم و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین .
خداوند در دل یکی از برادران دینی ام چنین انداخت که در جستجوی راه حق برخیزد و از ترس حساب و معاد روز قیامت در پی آن شود که راه وصول به رستگاری و نجات را باز شناسد
و در آن گام نهد . از این رو ، از من درخواست که این راه را - که خداوند بر من منّت نهاده و آن را برایم آشکار کرده است – معرفی نمایم .
امروز راههایی بسیار در پیش مردم باز شده و راه حقیقی دین گم گشته و جهان روی به تاریکی نهاده است. شیطان بر پیروان خویش غالب آمده و نبض آنان را به دست گرفته
و به مهلکه هایی بزرگ در آورده است. او و سپاهیان جنّی و إنسی اش در پیش راه کسانی که به سوی خدا می روند ، دامهایی خطرناک برنهاده اند و هر سوی و کوی و برزنی
از چپ و راست در کمین آنانند . این دامها ، دامهای فریب و کلک و بدعت و گمراهی است که به صورت حق و حقیقت درآمده است و خویش را به مردم دیندار نشان می دهد .
مردم گمان می کنند که این بدعتها و نوآوریهای گمراه کننده ، جزو دین است و دین چیزی جز آن نیست ؛ در حالی که حقیقت چیزی دیگر است و این نیست .
از این رو ، بر خود لازم دانستم به درخواست آن برادر پاسخ دهم ، و راه حق و نیل به حقیقت را با دلیل و برهان محکم و روشن توضیح دهم و بر او آشکار سازم ،
هر چند از گزند و شیطنتهای « فرعون » ها و فرعونیان زمان هراسناکم و در امان نیستم .
[align=center]در این رساله ، از خیر خواهی و نصیحت ، دریغ نکرده ام و هر آنچه از دین آموخته ام ، بر صفحه کاغذ آورده ام .
بگذار حقیقت را بگویم ، هر چند کسانی را خوش نیاید و دهان به نکوهش و بد گویی ام بگشایند .
(2)
[align=center]الحمد لله الذی سهّل لنا سلوک شرائع الدّین و أوضح أعلامه و بیّن لنا مناهج الیقین فأکمل بذلک علینا خصّصنا بسیّد أنبیائه و نخبة أصفیائه فاستنقذنا به من شفا جرف الهلکات
و بصّرنا به طریق الإرتقاء علی عالی الدرجات و اکرمنا بأهل بیت نبیّه السادات البشر و شفعاء یوم المحشر فنّور قلوبنا بأنوار هدایتهم و شرح صدور نا بأسرار محبّتهم
صلوات الله علیه و علیهم و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین .
خداوند در دل یکی از برادران دینی ام چنین انداخت که در جستجوی راه حق برخیزد و از ترس حساب و معاد روز قیامت در پی آن شود که راه وصول به رستگاری و نجات را باز شناسد
و در آن گام نهد . از این رو ، از من درخواست که این راه را - که خداوند بر من منّت نهاده و آن را برایم آشکار کرده است – معرفی نمایم .
امروز راههایی بسیار در پیش مردم باز شده و راه حقیقی دین گم گشته و جهان روی به تاریکی نهاده است. شیطان بر پیروان خویش غالب آمده و نبض آنان را به دست گرفته
و به مهلکه هایی بزرگ در آورده است. او و سپاهیان جنّی و إنسی اش در پیش راه کسانی که به سوی خدا می روند ، دامهایی خطرناک برنهاده اند و هر سوی و کوی و برزنی
از چپ و راست در کمین آنانند . این دامها ، دامهای فریب و کلک و بدعت و گمراهی است که به صورت حق و حقیقت درآمده است و خویش را به مردم دیندار نشان می دهد .
مردم گمان می کنند که این بدعتها و نوآوریهای گمراه کننده ، جزو دین است و دین چیزی جز آن نیست ؛ در حالی که حقیقت چیزی دیگر است و این نیست .
از این رو ، بر خود لازم دانستم به درخواست آن برادر پاسخ دهم ، و راه حق و نیل به حقیقت را با دلیل و برهان محکم و روشن توضیح دهم و بر او آشکار سازم ،
هر چند از گزند و شیطنتهای « فرعون » ها و فرعونیان زمان هراسناکم و در امان نیستم .
[align=center]در این رساله ، از خیر خواهی و نصیحت ، دریغ نکرده ام و هر آنچه از دین آموخته ام ، بر صفحه کاغذ آورده ام .
بگذار حقیقت را بگویم ، هر چند کسانی را خوش نیاید و دهان به نکوهش و بد گویی ام بگشایند .
(2)
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
[align=center]فصل نخست
[font=Times New Roman]کمک خواستن از خاندان عصمت (ع)
اهل بیت (ع) ؛ مقصود اصلی آفرینش
ای برادر عزیز ! به سوی چپ و راست مرو و گمراه مشو . یقین بیاور که خداوند متعال ، پیامبر خود ، حضرت محمد (ص) و اهل بیتش (ع) را عزیز و گرامی داشته
و بر تمام آفریدگانش برتری داده است . آنان مقصود اصلی آفرینش جهان هستی و به وجود آمدن هر موجودند . شفاعت کبری ، بدانان اختصاص دارد
و دارای مقامی والا و محمودند . معنای « شفاعت کبری » این است که ایشان واسطه وصول فیض خداوند به دیگر موجوداتند هم در دنیا و هم در آخرت .
دیگر مردم در قیاس با آنان ، طفیلی اند (1) و به واسطۀ آن حضرات است که فیض و رحمت الهی به سوی مردم و دیگر موجودات گسیل می شود .
از اینجا روشن می شود که چرا باید به هنگام طلب حاجت از خداوند ، بر اهل بیت (ع) صلوات فرستاد و بدانان توسل جست .
زیرا خداوند ، فیّاض است و محل صلوات ، که ائمه اطهار (ع) باشند ، پذیرندۀ فیض اویند و به منّت برکت ایشان ، فیض خداوند به دعا کننده می رسد ،
بلکه فیض به جمیع مخلوقات به برکت ایشان واصل می شود .
مثالی که می تواند این حقیقت را ـ که همه مخلوقات نسبت به ائمه اطهار (ع) طفیلی اند ـ آشکار سازد ، این است که فرض کنیم شخصی جاهل و فرومایه
در دربار پادشاهی حاضر شود. اگر پادشاه ، بی دلیل ، برای چنین شخصی ، که هیچ هنری ندارد و او را ویژگی قابل تحسینی نیست ،
سفره هایی رنگارنگ ترتیب دهد و او را بسیار گرامی بدارد ، عاقلان بر پادشاه خرده می گیرند و به وی نسبت بی عقلی و جهل می دهند .
ولی چنانچه این سفره های رنگارنگ و احترام پادشاه ، برای یکی از مقربان بارگاه یا برای امیری شایسته ترتیب داده شود و سپس آن شخص جاهل نیز حاضر شود
و از سفره هایی که برای آن مرد شایسته پهن شده ، استفاده کند و طفیلی او گردد ، هیچ عیبی متوجه شخص پادشاه نمی شود ، اگر چه چند هزار جاهل بی هنر دیگر نیز
همراه او باشند . بلکه در اینجا ، اگر این جاهل را از نشستن پای این سفره ها باز دارند ، مورد اعتراض عاقلان و کریمان نیز واقع می گردند .
پس تمامی موجودات نسبت به محمد (ص) و آل او (ع) ، چون همان شخص جاهل و فرومایه اند و سبب به وجود آمدنشان ، وجود مبارک ایشان است .
---------------------------------
1- « طفیلی » ضرب المثل و اصطلاحی است برای کسی که بی آنکه به مهمانی خوانده شود ، به میهمانی می رود .
در واقع او از سفره ای می خورد که برای کسی دیگر چیده اند .
(3)
[font=Times New Roman]کمک خواستن از خاندان عصمت (ع)
اهل بیت (ع) ؛ مقصود اصلی آفرینش
ای برادر عزیز ! به سوی چپ و راست مرو و گمراه مشو . یقین بیاور که خداوند متعال ، پیامبر خود ، حضرت محمد (ص) و اهل بیتش (ع) را عزیز و گرامی داشته
و بر تمام آفریدگانش برتری داده است . آنان مقصود اصلی آفرینش جهان هستی و به وجود آمدن هر موجودند . شفاعت کبری ، بدانان اختصاص دارد
و دارای مقامی والا و محمودند . معنای « شفاعت کبری » این است که ایشان واسطه وصول فیض خداوند به دیگر موجوداتند هم در دنیا و هم در آخرت .
دیگر مردم در قیاس با آنان ، طفیلی اند (1) و به واسطۀ آن حضرات است که فیض و رحمت الهی به سوی مردم و دیگر موجودات گسیل می شود .
از اینجا روشن می شود که چرا باید به هنگام طلب حاجت از خداوند ، بر اهل بیت (ع) صلوات فرستاد و بدانان توسل جست .
زیرا خداوند ، فیّاض است و محل صلوات ، که ائمه اطهار (ع) باشند ، پذیرندۀ فیض اویند و به منّت برکت ایشان ، فیض خداوند به دعا کننده می رسد ،
بلکه فیض به جمیع مخلوقات به برکت ایشان واصل می شود .
مثالی که می تواند این حقیقت را ـ که همه مخلوقات نسبت به ائمه اطهار (ع) طفیلی اند ـ آشکار سازد ، این است که فرض کنیم شخصی جاهل و فرومایه
در دربار پادشاهی حاضر شود. اگر پادشاه ، بی دلیل ، برای چنین شخصی ، که هیچ هنری ندارد و او را ویژگی قابل تحسینی نیست ،
سفره هایی رنگارنگ ترتیب دهد و او را بسیار گرامی بدارد ، عاقلان بر پادشاه خرده می گیرند و به وی نسبت بی عقلی و جهل می دهند .
ولی چنانچه این سفره های رنگارنگ و احترام پادشاه ، برای یکی از مقربان بارگاه یا برای امیری شایسته ترتیب داده شود و سپس آن شخص جاهل نیز حاضر شود
و از سفره هایی که برای آن مرد شایسته پهن شده ، استفاده کند و طفیلی او گردد ، هیچ عیبی متوجه شخص پادشاه نمی شود ، اگر چه چند هزار جاهل بی هنر دیگر نیز
همراه او باشند . بلکه در اینجا ، اگر این جاهل را از نشستن پای این سفره ها باز دارند ، مورد اعتراض عاقلان و کریمان نیز واقع می گردند .
پس تمامی موجودات نسبت به محمد (ص) و آل او (ع) ، چون همان شخص جاهل و فرومایه اند و سبب به وجود آمدنشان ، وجود مبارک ایشان است .
---------------------------------
1- « طفیلی » ضرب المثل و اصطلاحی است برای کسی که بی آنکه به مهمانی خوانده شود ، به میهمانی می رود .
در واقع او از سفره ای می خورد که برای کسی دیگر چیده اند .
(3)
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
اهل بیت(ع) ؛ از بشر فراترند ...
ما آفریدگان ، از درگاه مقدس حق تعالی و حرم کبریا و ملکوت حضرتش بسیار دوریم و ارتباطی با بارگاه جلال و ساحت جبروتی اش نداریم ؛
در این میان لازم بود کسانی باشند که از سویی دارای جنبۀ قدسی و ملکوتی باشند و از سویی دیگر جنبه بشری ،
تا بتوانند با هر دو طرف مرتبط شوند . این بزرگواران به منزلۀ دربانان بارگاه الهی اند . ایشان به جنبۀ ملکوتی و قدسی خود ،
با پروردگار متعال مرتبط اند و از حضرتش فیض و حکمت بر می گیرند ؛ و به واسطۀ جنبه بشری ، برای مصاحبت و ارتباط با مخلوقات ،
مناسب و شایسته اند و بدین وسیله آنچه را از خداوند عالمیان اخذ کرده اند ، به مخلوقات می رسانند . از این روست که خداوند متعال ،
ایشان را به ظاهر از جنس بشر آفریده ، ولی در باطن از نظر اوصاف و اخلاق و ظرفیت و قابلیت با بشر بسیار تفاوت دارند و چیزی بیش از بشرند .
پس آن حضرات (ع) ، مقدس و پاکند . آنان روحانی و از عالم روح اند و با روح القدوس مناسبت دارند و اینکه می فرمایند :
« إنَّما أَنا بَشَرٌ مِثلُکُم » (1) « بی گمان من بشری چون شمایم » ، بدان جهت است که مردم از آنان نگریزند و آنچه می فرمایند ، بپذیرند و با آنان انس گیرند ؛
چنان که خداوند حکیم می فرمایند :
« و لو جعلناه ملکاً لجعلناه رجلاً و للبسنا علیهم ما یلبسون » (2)
یعنی اگر پیامبر را از جنس فرشتگان قرار می دادیم ، باز هم او را به شکل بشر به سوی مردم گسیل می کردیم تا مردم از او نگریزند
و با او انس گیرند و سخنانش را بپذیرند .
حدیث صحیحی را نیز که محمد بن مسلم از امام باقر (ع) نقل کرده است ، بر همین معنا می توان تفسیر کرد ؛ آنجا که حضرت فرموده است :
« لَمّا خلق الله العَقل استنطقه ثُمَّ قالَ لَهُ : « أقبل ! » فأقبل . ثُمَّّ قالَ لَهُ : « أدبر ! » فأدبر . ثُمَّ قالَ :
« وَ عِزَّتی وَ جَلالی ما خلقت خَلقاً هو أحبّ ألیّ منک و لا أکملتکَ إلاّ فیمن اُحبّ . أما إنّی ایّاکَ آمر وَ ایّاکَ أنهی وَ ایّاکَ اُعاقب وایّاکَ اُثیب . »
« چون خداوند عقل را بیافرید ، با او به گفتگو پرداخت و فرمود : « پیش آی ! » ، عقل هم پیش آمد و سپس گفت : « باز گرد ! » ، عقل بازگشت .
آن گاه خداوند فرمود : « به عزّت و جلالم سوگند هیچ چیزی نیافریدم که چون تو دوستش بدارم و تو را تنها به کسانی ـ به طور کامل ـ می دهم
که دوستشان بدارم. به راستی که با تو امر و با تو نهی می کنم و با تو عذاب می کنم و با تو ثواب می دهم . »
تفسیر این حدیث آن است که مراد از « عقل » ، پیامبر اکرم (ص) است و مراد از اینکه خداوند به عقل دستور می دهد که « پیش آی » این است
که به مقامات و مراتب والای وصال با حضرت حق تعالی روی آورد و بالا رود ، و مراد از اینکه دستور می دهد « باز گرد » ، این است که
چون حضرت پبامبر (ص) به نهایت مقامات و مراتب کمال نیل یافته ، از آن مراتب بازگردد و پایین آید و به میان خلق رجوع کند و به صورت و جنس بشر
به هدایت مردم بپردازد .
ممکن است مراد خداوند متعال از این آیه کریمه نیز که فرموده : « قد أنزل الله إلیکم ذکراً رسولاً ... » (3) همین معنا باشد که بدان اشاره شد .
یعنی مراد از « انزال رسول » ، پایین آمدن از مقامات و مراتب بسیار والایی باشد که نه فرشتگان مقرب بدان توانند رسید و نه پیامبران مرسل .
و بدین وسیله پیامبر (ص) به سوی معاشرت با آفریدگان و انس یافتن با ایشان سیر می کند و آنان را از هدایت خویش بهره مند می سازد .
ائمه اطهار (ع) ، نیز در رسیدن دیگر فیض ها و کمالات به مخلوقات واسطه اند .
یعنی واسطۀ میان خالق و مخلوق اند . هر فیضی و عنایتی که از سوی خداوند به سوی آفریدگان سرازیر می شود ، ابتدا بدانان می رسد
و آنانند که این فیض ها را میان آفریدگان تقسیم می کنند .
بنابر این ، صلوات بر ایشان نوعی جلب و جذب رحمت است به سوی آنان ، و سپس بهره مند شدن خود شخص از آن .
یعنی با صلوات ، رحمت و فیض به سوی آن حضرات گسیل می شود و سپس در میان سایر مخلوقات تقسیم می گردد .
------- پی نوشت --------------
1- صورت کامل آیه شریفه چنین است : « قل إنَّما أَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحی إلَیّ أنَّما إلهُکُم إله واحد فَاستقیموا إلَیه وَ استَغفروه وَ وَیلٌ لِلمُشرِکینَ »
« بگو ، بی گمان من بشرب چون شمایم ، جز آنکه به من < وحی می شود > که خدای شما ، خدایی یگانه است . پس مستقیما به سوی او بشتابید
و از او آمرزش بخواهید . و وای بر مشرکان . » ( فصّلت ، 6 )
می توان گفت که همین آیه شریف نیز بر این دلالت ندارد که معصومین (ع) ، به تمام و کما ل چون دیگر مردمانند . زیرا قید « یُوحی إلَیّ »
( جزاینکه بر من وحی می شود ) ، گواه بر تفاوتی بزرگ میان آنان است . بنابر این ، مضمون آیه را می توان چنین بازگفت :
« من چون شمایم ، مگر در پذیرش وحی .» پذیرش وحی ، تفاوت اساسی معصومین (ع) با دیگران است و البته خود موجب تفاوتهایی دیگر است .
یعنی برای پذیرش وحی ، ویژگی هایی لازم است که نتها در معصومین (ع) یافت می شود .
2- انعام ، 9 .
3- کلینی ، محمد بن یعقوب ، الاصول من الکافی ، کتاب العقل و الجهاد ، ح 1 .
4- این کلام الهی ، بخشی از آیه های 10 و 11 سوره مبارکه طلاق است : « به راستی که خداوند به سوی شما تذکاری فرو فرستاده است ؛
پیامبری که آیات روشنگر خدا را بر شما تلاوت می کند ... » مراد علامه مجلسی این است که « تذکار » ، همان « رسول » است .
بنابر این معنای آیه این است که : « ما رسول را فرو فرستادیم . » و « معنای فرو فرستادن رسول » در متن ، به زیبایی باز شده است .
(4)
ما آفریدگان ، از درگاه مقدس حق تعالی و حرم کبریا و ملکوت حضرتش بسیار دوریم و ارتباطی با بارگاه جلال و ساحت جبروتی اش نداریم ؛
در این میان لازم بود کسانی باشند که از سویی دارای جنبۀ قدسی و ملکوتی باشند و از سویی دیگر جنبه بشری ،
تا بتوانند با هر دو طرف مرتبط شوند . این بزرگواران به منزلۀ دربانان بارگاه الهی اند . ایشان به جنبۀ ملکوتی و قدسی خود ،
با پروردگار متعال مرتبط اند و از حضرتش فیض و حکمت بر می گیرند ؛ و به واسطۀ جنبه بشری ، برای مصاحبت و ارتباط با مخلوقات ،
مناسب و شایسته اند و بدین وسیله آنچه را از خداوند عالمیان اخذ کرده اند ، به مخلوقات می رسانند . از این روست که خداوند متعال ،
ایشان را به ظاهر از جنس بشر آفریده ، ولی در باطن از نظر اوصاف و اخلاق و ظرفیت و قابلیت با بشر بسیار تفاوت دارند و چیزی بیش از بشرند .
پس آن حضرات (ع) ، مقدس و پاکند . آنان روحانی و از عالم روح اند و با روح القدوس مناسبت دارند و اینکه می فرمایند :
« إنَّما أَنا بَشَرٌ مِثلُکُم » (1) « بی گمان من بشری چون شمایم » ، بدان جهت است که مردم از آنان نگریزند و آنچه می فرمایند ، بپذیرند و با آنان انس گیرند ؛
چنان که خداوند حکیم می فرمایند :
« و لو جعلناه ملکاً لجعلناه رجلاً و للبسنا علیهم ما یلبسون » (2)
یعنی اگر پیامبر را از جنس فرشتگان قرار می دادیم ، باز هم او را به شکل بشر به سوی مردم گسیل می کردیم تا مردم از او نگریزند
و با او انس گیرند و سخنانش را بپذیرند .
حدیث صحیحی را نیز که محمد بن مسلم از امام باقر (ع) نقل کرده است ، بر همین معنا می توان تفسیر کرد ؛ آنجا که حضرت فرموده است :
« لَمّا خلق الله العَقل استنطقه ثُمَّ قالَ لَهُ : « أقبل ! » فأقبل . ثُمَّّ قالَ لَهُ : « أدبر ! » فأدبر . ثُمَّ قالَ :
« وَ عِزَّتی وَ جَلالی ما خلقت خَلقاً هو أحبّ ألیّ منک و لا أکملتکَ إلاّ فیمن اُحبّ . أما إنّی ایّاکَ آمر وَ ایّاکَ أنهی وَ ایّاکَ اُعاقب وایّاکَ اُثیب . »
« چون خداوند عقل را بیافرید ، با او به گفتگو پرداخت و فرمود : « پیش آی ! » ، عقل هم پیش آمد و سپس گفت : « باز گرد ! » ، عقل بازگشت .
آن گاه خداوند فرمود : « به عزّت و جلالم سوگند هیچ چیزی نیافریدم که چون تو دوستش بدارم و تو را تنها به کسانی ـ به طور کامل ـ می دهم
که دوستشان بدارم. به راستی که با تو امر و با تو نهی می کنم و با تو عذاب می کنم و با تو ثواب می دهم . »
تفسیر این حدیث آن است که مراد از « عقل » ، پیامبر اکرم (ص) است و مراد از اینکه خداوند به عقل دستور می دهد که « پیش آی » این است
که به مقامات و مراتب والای وصال با حضرت حق تعالی روی آورد و بالا رود ، و مراد از اینکه دستور می دهد « باز گرد » ، این است که
چون حضرت پبامبر (ص) به نهایت مقامات و مراتب کمال نیل یافته ، از آن مراتب بازگردد و پایین آید و به میان خلق رجوع کند و به صورت و جنس بشر
به هدایت مردم بپردازد .
ممکن است مراد خداوند متعال از این آیه کریمه نیز که فرموده : « قد أنزل الله إلیکم ذکراً رسولاً ... » (3) همین معنا باشد که بدان اشاره شد .
یعنی مراد از « انزال رسول » ، پایین آمدن از مقامات و مراتب بسیار والایی باشد که نه فرشتگان مقرب بدان توانند رسید و نه پیامبران مرسل .
و بدین وسیله پیامبر (ص) به سوی معاشرت با آفریدگان و انس یافتن با ایشان سیر می کند و آنان را از هدایت خویش بهره مند می سازد .
ائمه اطهار (ع) ، نیز در رسیدن دیگر فیض ها و کمالات به مخلوقات واسطه اند .
یعنی واسطۀ میان خالق و مخلوق اند . هر فیضی و عنایتی که از سوی خداوند به سوی آفریدگان سرازیر می شود ، ابتدا بدانان می رسد
و آنانند که این فیض ها را میان آفریدگان تقسیم می کنند .
بنابر این ، صلوات بر ایشان نوعی جلب و جذب رحمت است به سوی آنان ، و سپس بهره مند شدن خود شخص از آن .
یعنی با صلوات ، رحمت و فیض به سوی آن حضرات گسیل می شود و سپس در میان سایر مخلوقات تقسیم می گردد .
------- پی نوشت --------------
1- صورت کامل آیه شریفه چنین است : « قل إنَّما أَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحی إلَیّ أنَّما إلهُکُم إله واحد فَاستقیموا إلَیه وَ استَغفروه وَ وَیلٌ لِلمُشرِکینَ »
« بگو ، بی گمان من بشرب چون شمایم ، جز آنکه به من < وحی می شود > که خدای شما ، خدایی یگانه است . پس مستقیما به سوی او بشتابید
و از او آمرزش بخواهید . و وای بر مشرکان . » ( فصّلت ، 6 )
می توان گفت که همین آیه شریف نیز بر این دلالت ندارد که معصومین (ع) ، به تمام و کما ل چون دیگر مردمانند . زیرا قید « یُوحی إلَیّ »
( جزاینکه بر من وحی می شود ) ، گواه بر تفاوتی بزرگ میان آنان است . بنابر این ، مضمون آیه را می توان چنین بازگفت :
« من چون شمایم ، مگر در پذیرش وحی .» پذیرش وحی ، تفاوت اساسی معصومین (ع) با دیگران است و البته خود موجب تفاوتهایی دیگر است .
یعنی برای پذیرش وحی ، ویژگی هایی لازم است که نتها در معصومین (ع) یافت می شود .
2- انعام ، 9 .
3- کلینی ، محمد بن یعقوب ، الاصول من الکافی ، کتاب العقل و الجهاد ، ح 1 .
4- این کلام الهی ، بخشی از آیه های 10 و 11 سوره مبارکه طلاق است : « به راستی که خداوند به سوی شما تذکاری فرو فرستاده است ؛
پیامبری که آیات روشنگر خدا را بر شما تلاوت می کند ... » مراد علامه مجلسی این است که « تذکار » ، همان « رسول » است .
بنابر این معنای آیه این است که : « ما رسول را فرو فرستادیم . » و « معنای فرو فرستادن رسول » در متن ، به زیبایی باز شده است .
(4)
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
ای برادر عزیز ! بدان که چون خداوند بزرگ ، رسول خود را به بالاترین مراتب کمال رسانید ، فرمود :
« و ما آتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا » (1)
آنچه رسول (ص) برای شما آورده است برگیرید ، و به سوی آنچه از آن نهی فرموده نروید .
پس بنابر معنای صریح و روشن این آیۀ کریمه ، باید در اصول و فروع دین ، امور زندگانی ، عقاید ، معاد و در یک کلمه در تمامی امور خود ، از پیامبر اکرم (ص) پیروی کنیم ؛
از سویی دیگر ، آن حضرت (ص) حکمت ها و معارف و آثار خویش و هر چه را که بر ایشان نازل شده ـ از آیات قرآنی گرفته تا معجزات ربّانی ـ به اهل بیت (ع) خویش سپرده است ؛
چنان که خود در حدیثی متواتر و مشهور ، که کسی آن را انکار نکرده است ، می فرمایند :
[font=Times New Roman] « إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض »
به راستی که من در میان شما دو چیز بسیار با ارزش و سنگین به جای گذاشتم : کتـاب خـدا و اهـل بیتـم ؛
و این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا سرانجام در حوض کوثر بر من وارد شوند .
----------- پی نوشت ---------------
1- سوره مبارکه حشر ، آیه 7 .
(5)
« و ما آتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا » (1)
آنچه رسول (ص) برای شما آورده است برگیرید ، و به سوی آنچه از آن نهی فرموده نروید .
پس بنابر معنای صریح و روشن این آیۀ کریمه ، باید در اصول و فروع دین ، امور زندگانی ، عقاید ، معاد و در یک کلمه در تمامی امور خود ، از پیامبر اکرم (ص) پیروی کنیم ؛
از سویی دیگر ، آن حضرت (ص) حکمت ها و معارف و آثار خویش و هر چه را که بر ایشان نازل شده ـ از آیات قرآنی گرفته تا معجزات ربّانی ـ به اهل بیت (ع) خویش سپرده است ؛
چنان که خود در حدیثی متواتر و مشهور ، که کسی آن را انکار نکرده است ، می فرمایند :
[font=Times New Roman] « إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض »
به راستی که من در میان شما دو چیز بسیار با ارزش و سنگین به جای گذاشتم : کتـاب خـدا و اهـل بیتـم ؛
و این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا سرانجام در حوض کوثر بر من وارد شوند .
----------- پی نوشت ---------------
1- سوره مبارکه حشر ، آیه 7 .
(5)
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
« دانش دین » را از امـامـان فرا گیرید ! نه از یونانیان ...
احادیثی بسیار هست در این که علم قرآن به تمام و کمال نزد اهل بیت (ع) پیامبر (ص) می باشد . همین حدیث نیز ـ که ذکرش گذشت ـ گواه است
بر این که قرآن با آنان و نزد آنان است . از سوی دیگر ، ائمه اطهار (ع) پس از خود ، احادیث خویش را در میان ما به جای گذاشته اند تا ما بدان ها رجوع کنیم و از آنها استفاده ببریم .
پس در حال حاضر ، به هیچ وجه روا نیست که این احادیث را رها کنیم ، بلکه باید بدانها تمسک جوییم و در آنها اندیشه و تدبر کنیم .
ولی امروزه بیشتر مردم ، آثار و اخباراهل بیت (ع) را ترک گفته و به فکر و رأی و اندیشۀ خویش اعتماد کرده اند . گروهی به مسلک فیلسوفان (1) در آمده اند ؛
کسانی که خود راه را بلد نبوده و به گمراهی افتاده اند و مردم را نیز به گمراهی کشانیده اند . اینان نه به نبوت پیامبری اقرار کرده اند و نه به کتاب خدا ایمان آورده اند ،
بلکه به عقل فاسد خویش اعتماد و بر اندیشۀ سست خویش تکیه کرده اند . مردم نادان نیز اینان را پیشوای خود می دانند و بدانان اقتدا کرده اند .
این جاهلان ، نصوص (2) صریح و صحیح دین را از معنای اصلی به معنای دیگر تأویل می برند و می گویند : « این احادیث با مذهب فیلسوفان سازگار نیست » !
در حالی که مردم نادان ، خود می بینند که حاصل ادلّه و شبهه های فیلسوفان ، چیزی بیش از ظنّ و گمان و بلکه وهم نیست .
بافته های افکار این فیلسوفان ، بیشتر شبیه به تار عنکبوت و بسیار سست و بی محتواست . این فیلسوفان در آراء و افکارشان حتی با خود نیز در مخالفت و ناسازگاری اند .
زیرا گروهی از آنان را اشراقیان می گویند و گروهی دیگر را مشّائیان که نظریه هاشان با یکدیگر موافق نیست.
پناه بر خدا اگر مردم در اصول عقاید به عقل خویش اعتماد کنند و با آن ، همه چیز را بسنجند که اگر چنین کنند به حیرت و گمراهی درخواهند افتاد .
در شگفتم که اینان چگونه نصوص آشکار اهل بیت پاک پیامبر (ص) را از معانی حقیقی باز می گردانند و تأویل می کنند ،
به این بهانه که با رأی و نظر فلان شخص یونانی کافر ، مخالف است ؛ کسی که نه به دینی عقیده داشته و نه به مذهبی ؛ به راستی که جای شگفت است !
------- پی نوشت --------------
1- در این جا مراد علامه مجلسی از فیلسوفان ، فیلسوفان یونانی است .
2- در قرآن و حدیث ، کلمه ها و یا جمله هایی آمده است که دارای معنایی روشن و آشکارند . مثلاً در احادیث آمده که حضرت امیر مؤمنان (ع) ،
بر بالین هر شخص در حال مرگی حاضر می شوند . این روایات ، به گونۀ نصّ بر حضور آن حضرت (ع) در چنین جایی دلالت دارند .
حال اگر کسی بگوید : مقصود این روایات ، حضور خود حضرت (ع) نیست ، بلکه نقش بستن تصویرش در ذهن آن شخص است » ،
معنای آن روایات را به تأویل برده است . یعنی با نصّ به مقابله برخاسته است . باید دانست که به تأویل بردن آیات و روایات ، تنها برای معصومین (ع) رواست .
اگر باب تأویل باز شود ، هر کسی به میل خود می تواند هر معنایی را از آیات و روایات بیرون آوَرَد .
برخی فیلسوفان و صوفیان ، دستی دراز در تأویل داشته و از این گذر به اثبات عقاید و اعمال خویش می پرداخته اند .
مثالی که می تواند خطر این کار را آشکار کند «قوانین مدنی » است . در جوامع و کشورهای امروزی ، تأویل و تفسیر قوانین مدنی تنها برای قانونگذاران
روا شمرده شده است . همه مردم موظفند به ظاهر و نصّ این قوانین عمل کنند و اگر جز این باشد ، سنگ روی سنگ بند نمی شود .
هر کس هرچه از قانون برداشت کند و دلش بخواهد عمل می کند و ...
(6)
احادیثی بسیار هست در این که علم قرآن به تمام و کمال نزد اهل بیت (ع) پیامبر (ص) می باشد . همین حدیث نیز ـ که ذکرش گذشت ـ گواه است
بر این که قرآن با آنان و نزد آنان است . از سوی دیگر ، ائمه اطهار (ع) پس از خود ، احادیث خویش را در میان ما به جای گذاشته اند تا ما بدان ها رجوع کنیم و از آنها استفاده ببریم .
پس در حال حاضر ، به هیچ وجه روا نیست که این احادیث را رها کنیم ، بلکه باید بدانها تمسک جوییم و در آنها اندیشه و تدبر کنیم .
ولی امروزه بیشتر مردم ، آثار و اخباراهل بیت (ع) را ترک گفته و به فکر و رأی و اندیشۀ خویش اعتماد کرده اند . گروهی به مسلک فیلسوفان (1) در آمده اند ؛
کسانی که خود راه را بلد نبوده و به گمراهی افتاده اند و مردم را نیز به گمراهی کشانیده اند . اینان نه به نبوت پیامبری اقرار کرده اند و نه به کتاب خدا ایمان آورده اند ،
بلکه به عقل فاسد خویش اعتماد و بر اندیشۀ سست خویش تکیه کرده اند . مردم نادان نیز اینان را پیشوای خود می دانند و بدانان اقتدا کرده اند .
این جاهلان ، نصوص (2) صریح و صحیح دین را از معنای اصلی به معنای دیگر تأویل می برند و می گویند : « این احادیث با مذهب فیلسوفان سازگار نیست » !
در حالی که مردم نادان ، خود می بینند که حاصل ادلّه و شبهه های فیلسوفان ، چیزی بیش از ظنّ و گمان و بلکه وهم نیست .
بافته های افکار این فیلسوفان ، بیشتر شبیه به تار عنکبوت و بسیار سست و بی محتواست . این فیلسوفان در آراء و افکارشان حتی با خود نیز در مخالفت و ناسازگاری اند .
زیرا گروهی از آنان را اشراقیان می گویند و گروهی دیگر را مشّائیان که نظریه هاشان با یکدیگر موافق نیست.
پناه بر خدا اگر مردم در اصول عقاید به عقل خویش اعتماد کنند و با آن ، همه چیز را بسنجند که اگر چنین کنند به حیرت و گمراهی درخواهند افتاد .
در شگفتم که اینان چگونه نصوص آشکار اهل بیت پاک پیامبر (ص) را از معانی حقیقی باز می گردانند و تأویل می کنند ،
به این بهانه که با رأی و نظر فلان شخص یونانی کافر ، مخالف است ؛ کسی که نه به دینی عقیده داشته و نه به مذهبی ؛ به راستی که جای شگفت است !
------- پی نوشت --------------
1- در این جا مراد علامه مجلسی از فیلسوفان ، فیلسوفان یونانی است .
2- در قرآن و حدیث ، کلمه ها و یا جمله هایی آمده است که دارای معنایی روشن و آشکارند . مثلاً در احادیث آمده که حضرت امیر مؤمنان (ع) ،
بر بالین هر شخص در حال مرگی حاضر می شوند . این روایات ، به گونۀ نصّ بر حضور آن حضرت (ع) در چنین جایی دلالت دارند .
حال اگر کسی بگوید : مقصود این روایات ، حضور خود حضرت (ع) نیست ، بلکه نقش بستن تصویرش در ذهن آن شخص است » ،
معنای آن روایات را به تأویل برده است . یعنی با نصّ به مقابله برخاسته است . باید دانست که به تأویل بردن آیات و روایات ، تنها برای معصومین (ع) رواست .
اگر باب تأویل باز شود ، هر کسی به میل خود می تواند هر معنایی را از آیات و روایات بیرون آوَرَد .
برخی فیلسوفان و صوفیان ، دستی دراز در تأویل داشته و از این گذر به اثبات عقاید و اعمال خویش می پرداخته اند .
مثالی که می تواند خطر این کار را آشکار کند «قوانین مدنی » است . در جوامع و کشورهای امروزی ، تأویل و تفسیر قوانین مدنی تنها برای قانونگذاران
روا شمرده شده است . همه مردم موظفند به ظاهر و نصّ این قوانین عمل کنند و اگر جز این باشد ، سنگ روی سنگ بند نمی شود .
هر کس هرچه از قانون برداشت کند و دلش بخواهد عمل می کند و ...
(6)
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
[font=Times New Roman]تـصـوف و بـدعـت هـای صـوفـیـان ؛
گروهی در زمان ما زندگی می کنند که هر چند مسلمانند ، لیک بنیان بدعت نهاده اند و با بدعت خداوند را عبادت می کنند و بر آن نام تصوّف و صوفی گری نهاده اند .
اینان ، ترک دنیا ، و رهبانیت را عبادت می شمارند با اینکه پیامبر اکرم (ص) مردم را از رهبانیت نهی فرموده و دستور داده است که مسلمانان ازدواج
و با یکدیگر معاشرت کنند و در جمع حاضر شوند و در مجالس مؤمنین شرکت جویند و یکدیگر را هدایت کنند و در تعلیم و تعلّم دین خدا بکوشند و به عیادت بیماران
و تشییع جنازه و زیارت مؤمنین روند و در رفع نیاز یکدیگر و امر به معروف و نهی از منکر و اقامۀ حدود خداوند و رواج و توضیح احکام دین خدا بکوشند .
لیک رهبانیت ، که جماعت صوفیان برنهاده اند ، بر ترک تمام آنچه گفته شد از واجب و مستحب تأکید تمام دارد .
جماعت صوفیان ، در ضمن این رهبانیت ، که برخاسته اند ، برخی بدعتهای دیگر نیز برنهاده و آنها را نیز عبادت می دانند .
« ذکر خفیّ » از این بدعت هاست که عملی است خاصّ و در شکلی خاص انجام می شود و هیچ حدیث و آیه ای مؤید آن نیست .
رسول خدا (ص) می فرماید :
« کل بدعة ضلالة و کل ضلالة سبیلها الی النار »
هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی راه به سوی آتش دارد .
بدعت دیگر «ذکر جلیّ » است که نوعی غناست . در ذکر جلیّ نعره ها می کشند و چون دراز گوش صدای خود بلند می کنند و با دست زدن و هلهله ،
به گمانشان خداوند را می پرستند .اینان بر این عقیده اند که عبادتی جز ذکر فی و جلی نیست . ولی هردو ، بدعت و نو آوری در دین است .
صوفیان هیچ یک از مستحبات و واجبات را انجام نمی دهند . تنها نماز می خوانند ؛ آن هم نمازی که مانند نوک زدن کلاغ بر زمین است .
اگر از فقها و علمای شیعۀ دوازده امامی نهراسند ، همین نماز را نیز ترک می کنند .
صوفیان به همین بدعت ها قناعت نکرده و در اصول دین نیز دست برده اند . اینان به « وحدت وجود » معتقدند .
«وحدت وجود» به معنایی که در زمان ما مشهور است و از بزرگان صوفیان شنیده شده است ، کفر به خداوند متعال است .
بدعت دیگر صوفیان ، اعتقاد به جبر است . و دیگر اینکه خود را مکلّف به انجام عبادات نمی دانند . البته جز اینها ، به اصول فاسد دیگری نیز معتقدند که مجال ذکر آنها نیست .
پس ای برادر ! ایمان و دین خویش را از دستبرد وسوسه های شیطانان و فریب های این ملعونان حفظ کن . مبادا فریفتۀ حالات و صفات ساختگی شان شوی که اینان ،
خود را برای فریب نادانان و نا آگاهان چنین آراسته اند . من ، در این رساله به اختصار آنچه را احادیث متواتر و قطعی ، اصول دین و مذهب خوانده اند ، به بیان می آورم
و حجت خداوند را بر شما تمام می کنم و احادیثی را که از ائمه طهار (ع) دربارۀ عقاید وارد شده است ، مذور می سازم «لیهلک من هلک عن بینة و یحی من حی عن بینة »
( تا آن کس که هلاک باید شود از روی دلیل روشن هلاک گردد ، و کسی که باید زنده شود با دلیلی واضح احیا گردد و زنده بماند )
-------- پی نوشت -----------------------
1- انفال ، 42
(7)
[align=center]----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
توضیحات :
تصوّف چیست ؟
کسی به درستی نمی داند که واژه « تصوف » از چه ریشه ای است و معنای حقیقی آن چیست . دانشمندان نظریه هایی بسیار در این باره مطرح کرده اند .
به نظر می رسد آنچه « رینولد اِلن نیکلسن » ، خاور شناس انگلیسی ، از « نولدکه » نقل کرده است ، بیش از دیگر نظریه ها به حقیقت نزدیک باشد .
در باور او ، تصوف ، از واژه « صوف » ( پشم ) مشتق است و « صوفیان » ، زاهدانی مسلمان بوده اند که به تقلید از راهبان و زاهدان مسیحی
– به نشانه توبه و استغفار و ترک دنیا – لباس پشمینه می پوشیده اند .
صوفیان نخستین ، بیشتر اهل سنت بوده اند و فرقه صوفیه در حول نیمه قرن دوم هجری به شکل فرقه ای خاص ، با آداب و رسوم و عقایدی خاص ،
میان مردم شهرتی به دست آورد . بنابر این ، در زمان پیامبر(ص) و حتی تا دهها سال بعد ، خبری از این فرقه نبود . تصوف ، بیشتر مولود عوامل وشرائط اجتماعی
و سیاسی عصر پس از پیامبر (ص) است که در مقدمه حاضر مجال باز نمودن و پرداختن به آن نیست .
از مهمترین ویژگیهای تصوف ، وام گرفتن پاره ای عقاید و عبادات و آداب و رسوم از آیینها و ادیان و مذاهب غیر اسلامی است .
از این رو ، بسیاری از عقاید و اعمال صوفیان ، با اسلام ناسازگار است و علامه مجلسی در کتاب حاضر ، از آنها با عنوان « بدعت » یاد می کند .
ناسازگاری تصوف ، با تشیع نمودی بیشتر دارد و چنان که گفته آمد ، صوفیان نخستین ، همگی – یا بیشتر – اهل سنت بوده اند .
صوفیان به گمان خود می خواهند از گذر ترک دنیا و به جان خریدن ریاضتهای خشک و طاقت فرسا به معرفت دست یابند و سپس به وصالش کامیاب شوند .
بنابر این ، هدف صوفیان ، تنها نیل به معرفت حق نیست ، بلکه در آغوش کشیدن حق است . اینکه به حق رسیدن و در آغوش کشیدنش چگونه است
و چند نفر از صوفیان به این چنین توفیقی دست یافته یافته اند ، نا معلوم است . صوفیان خود معتقدند که تصوف ، وصف ناپذیر است و گفتنی نیست .
انسان برای درک حقیقت تصوف ، خود باید در آن راه گام بگذارد ؛
در باور صوفیان هر کس از هر راهی می تواند به خدا برسد و راههایی که به حقیقت می رسد ، بیشمار است . این آشکارا با اصول مذهب تشیع مخالف است .
زیرا شیعیان برآنند که برای رسیدن به حقیقت ، تنها یک راه هست و آن ، راهی است که معصومین (ع) راهنمای آنند . البته ناسازگاری های تصوف با تشیع بسیار است ،
ولی شاید مهمترین آنها ، همین بی ولایتی و بی مهری صوفیان به امامان معصوم (ع) باشد . صوفیان هم در عقاید وهم در اعمال ، بدعتهایی بسیار در دین نهاده اند
که پرداختن بدانها ، خود کتابی مستقل می خواهد . ذکر جلیّ ، ذکر خفیّ ، سماع ، ترک ازدواج ، دوره گردی ، تکدّی ، گرسنگی کشیدن و فقر اختیاری ،
شماری از آداب و اعمال صوفیان است که بیشتر برگرفته از آیین های غیر اسلامی است . صوفیان ، از بزرگان خویش داستانها می گویند و بدانها کرامتها
نسبت می دهند که بیشتر – یا همگی – ساختگی است .
دین را از کسانی باید آموخت که حقیقتا با غیب مرتبطند و حقایق آسمانی و معارف الهی بر آنان فرود آمده است .
علامه مجلسی نیز در کتاب حاضر بر آن است تا همین حقیقت را به اثبات برساند و در جان خوانندگان بنشاند
گروهی در زمان ما زندگی می کنند که هر چند مسلمانند ، لیک بنیان بدعت نهاده اند و با بدعت خداوند را عبادت می کنند و بر آن نام تصوّف و صوفی گری نهاده اند .
اینان ، ترک دنیا ، و رهبانیت را عبادت می شمارند با اینکه پیامبر اکرم (ص) مردم را از رهبانیت نهی فرموده و دستور داده است که مسلمانان ازدواج
و با یکدیگر معاشرت کنند و در جمع حاضر شوند و در مجالس مؤمنین شرکت جویند و یکدیگر را هدایت کنند و در تعلیم و تعلّم دین خدا بکوشند و به عیادت بیماران
و تشییع جنازه و زیارت مؤمنین روند و در رفع نیاز یکدیگر و امر به معروف و نهی از منکر و اقامۀ حدود خداوند و رواج و توضیح احکام دین خدا بکوشند .
لیک رهبانیت ، که جماعت صوفیان برنهاده اند ، بر ترک تمام آنچه گفته شد از واجب و مستحب تأکید تمام دارد .
جماعت صوفیان ، در ضمن این رهبانیت ، که برخاسته اند ، برخی بدعتهای دیگر نیز برنهاده و آنها را نیز عبادت می دانند .
« ذکر خفیّ » از این بدعت هاست که عملی است خاصّ و در شکلی خاص انجام می شود و هیچ حدیث و آیه ای مؤید آن نیست .
رسول خدا (ص) می فرماید :
« کل بدعة ضلالة و کل ضلالة سبیلها الی النار »
هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی راه به سوی آتش دارد .
بدعت دیگر «ذکر جلیّ » است که نوعی غناست . در ذکر جلیّ نعره ها می کشند و چون دراز گوش صدای خود بلند می کنند و با دست زدن و هلهله ،
به گمانشان خداوند را می پرستند .اینان بر این عقیده اند که عبادتی جز ذکر فی و جلی نیست . ولی هردو ، بدعت و نو آوری در دین است .
صوفیان هیچ یک از مستحبات و واجبات را انجام نمی دهند . تنها نماز می خوانند ؛ آن هم نمازی که مانند نوک زدن کلاغ بر زمین است .
اگر از فقها و علمای شیعۀ دوازده امامی نهراسند ، همین نماز را نیز ترک می کنند .
صوفیان به همین بدعت ها قناعت نکرده و در اصول دین نیز دست برده اند . اینان به « وحدت وجود » معتقدند .
«وحدت وجود» به معنایی که در زمان ما مشهور است و از بزرگان صوفیان شنیده شده است ، کفر به خداوند متعال است .
بدعت دیگر صوفیان ، اعتقاد به جبر است . و دیگر اینکه خود را مکلّف به انجام عبادات نمی دانند . البته جز اینها ، به اصول فاسد دیگری نیز معتقدند که مجال ذکر آنها نیست .
پس ای برادر ! ایمان و دین خویش را از دستبرد وسوسه های شیطانان و فریب های این ملعونان حفظ کن . مبادا فریفتۀ حالات و صفات ساختگی شان شوی که اینان ،
خود را برای فریب نادانان و نا آگاهان چنین آراسته اند . من ، در این رساله به اختصار آنچه را احادیث متواتر و قطعی ، اصول دین و مذهب خوانده اند ، به بیان می آورم
و حجت خداوند را بر شما تمام می کنم و احادیثی را که از ائمه طهار (ع) دربارۀ عقاید وارد شده است ، مذور می سازم «لیهلک من هلک عن بینة و یحی من حی عن بینة »
( تا آن کس که هلاک باید شود از روی دلیل روشن هلاک گردد ، و کسی که باید زنده شود با دلیلی واضح احیا گردد و زنده بماند )
-------- پی نوشت -----------------------
1- انفال ، 42
(7)
[align=center]----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
توضیحات :
تصوّف چیست ؟
کسی به درستی نمی داند که واژه « تصوف » از چه ریشه ای است و معنای حقیقی آن چیست . دانشمندان نظریه هایی بسیار در این باره مطرح کرده اند .
به نظر می رسد آنچه « رینولد اِلن نیکلسن » ، خاور شناس انگلیسی ، از « نولدکه » نقل کرده است ، بیش از دیگر نظریه ها به حقیقت نزدیک باشد .
در باور او ، تصوف ، از واژه « صوف » ( پشم ) مشتق است و « صوفیان » ، زاهدانی مسلمان بوده اند که به تقلید از راهبان و زاهدان مسیحی
– به نشانه توبه و استغفار و ترک دنیا – لباس پشمینه می پوشیده اند .
صوفیان نخستین ، بیشتر اهل سنت بوده اند و فرقه صوفیه در حول نیمه قرن دوم هجری به شکل فرقه ای خاص ، با آداب و رسوم و عقایدی خاص ،
میان مردم شهرتی به دست آورد . بنابر این ، در زمان پیامبر(ص) و حتی تا دهها سال بعد ، خبری از این فرقه نبود . تصوف ، بیشتر مولود عوامل وشرائط اجتماعی
و سیاسی عصر پس از پیامبر (ص) است که در مقدمه حاضر مجال باز نمودن و پرداختن به آن نیست .
از مهمترین ویژگیهای تصوف ، وام گرفتن پاره ای عقاید و عبادات و آداب و رسوم از آیینها و ادیان و مذاهب غیر اسلامی است .
از این رو ، بسیاری از عقاید و اعمال صوفیان ، با اسلام ناسازگار است و علامه مجلسی در کتاب حاضر ، از آنها با عنوان « بدعت » یاد می کند .
ناسازگاری تصوف ، با تشیع نمودی بیشتر دارد و چنان که گفته آمد ، صوفیان نخستین ، همگی – یا بیشتر – اهل سنت بوده اند .
صوفیان به گمان خود می خواهند از گذر ترک دنیا و به جان خریدن ریاضتهای خشک و طاقت فرسا به معرفت دست یابند و سپس به وصالش کامیاب شوند .
بنابر این ، هدف صوفیان ، تنها نیل به معرفت حق نیست ، بلکه در آغوش کشیدن حق است . اینکه به حق رسیدن و در آغوش کشیدنش چگونه است
و چند نفر از صوفیان به این چنین توفیقی دست یافته یافته اند ، نا معلوم است . صوفیان خود معتقدند که تصوف ، وصف ناپذیر است و گفتنی نیست .
انسان برای درک حقیقت تصوف ، خود باید در آن راه گام بگذارد ؛
در باور صوفیان هر کس از هر راهی می تواند به خدا برسد و راههایی که به حقیقت می رسد ، بیشمار است . این آشکارا با اصول مذهب تشیع مخالف است .
زیرا شیعیان برآنند که برای رسیدن به حقیقت ، تنها یک راه هست و آن ، راهی است که معصومین (ع) راهنمای آنند . البته ناسازگاری های تصوف با تشیع بسیار است ،
ولی شاید مهمترین آنها ، همین بی ولایتی و بی مهری صوفیان به امامان معصوم (ع) باشد . صوفیان هم در عقاید وهم در اعمال ، بدعتهایی بسیار در دین نهاده اند
که پرداختن بدانها ، خود کتابی مستقل می خواهد . ذکر جلیّ ، ذکر خفیّ ، سماع ، ترک ازدواج ، دوره گردی ، تکدّی ، گرسنگی کشیدن و فقر اختیاری ،
شماری از آداب و اعمال صوفیان است که بیشتر برگرفته از آیین های غیر اسلامی است . صوفیان ، از بزرگان خویش داستانها می گویند و بدانها کرامتها
نسبت می دهند که بیشتر – یا همگی – ساختگی است .
دین را از کسانی باید آموخت که حقیقتا با غیب مرتبطند و حقایق آسمانی و معارف الهی بر آنان فرود آمده است .
علامه مجلسی نیز در کتاب حاضر بر آن است تا همین حقیقت را به اثبات برساند و در جان خوانندگان بنشاند
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
فصل دوم
[font=Times New Roman] « ایـمــان »
شیـوۀ صحیح نـمـودن عقـایـد ؛
ای برادر ! خداوند بزرگ در کتاب خویش به شما آموخته است که چگونه و از چه راهی بر وجود او و صفاتش آگاه شوید .
از این رو ، امر فرموده است که در آفاق و انفس (1) سیر کنید ، به طبیعت بنگرید و درباره خود اندیشه کنید و نشانه هایی را در جهان هستی و
وجود انسان به ودیعه نهاده - شگفتی ها و پدیده های عجیب و بدیع را – در نظر آورید .
هنگامی که چنین کنید ، عقل شما به راحتی و آشکارا به وجود خداوند پی می برد و در می یابد که شما را پروردگار و آفریدگاری است حکیم ، دانا و توانا که محال است
ستم و کار زشت و ناروایی از او سر بزند .
پس از این ، پی خواهید برد که همان خدا ، پیامبری به سوی شما فرستاده است .
خداوند به این پیامبر برای اینکه ثابت شود که پیامبر اوست ، نشانه هایی آشکار و معجزه هایی خیره کننده عطا فرموده است .
عقل شما وقتی این نشانه ها و معجزه ها را می بیند ، در می یابد که بی شک او پیامبر خداست ؛ زیرا هیچ گاه خداوند شخصی را که به دروغ مدعی پیامبری است ،
یاری نمی کند و با معجزهو نشانه پیامبری ، مردم را به اشتباه نمی اندازد . حال که ایمان آوردی که او پیامبر خداست ، عقلاً واجب است از او پیروی کنی
و باور کنی که هر چه درباره اصول و فروع دین می گوید ، راست است .
... به چـه بایـد ایـمـان داشت ؟
-------------- پی نوشت ---------------
1- « سیر در آفاق » به معنای نگریستن و اندیشیدن در جهان هستی و زیباییها و شگفتی های آن است . « سیر در انفس » ، به معنای این است که
انسان به خود و درون خود بنگرد و در شگفتی های آن بیندیشد .
(8)
[font=Times New Roman] « ایـمــان »
شیـوۀ صحیح نـمـودن عقـایـد ؛
ای برادر ! خداوند بزرگ در کتاب خویش به شما آموخته است که چگونه و از چه راهی بر وجود او و صفاتش آگاه شوید .
از این رو ، امر فرموده است که در آفاق و انفس (1) سیر کنید ، به طبیعت بنگرید و درباره خود اندیشه کنید و نشانه هایی را در جهان هستی و
وجود انسان به ودیعه نهاده - شگفتی ها و پدیده های عجیب و بدیع را – در نظر آورید .
هنگامی که چنین کنید ، عقل شما به راحتی و آشکارا به وجود خداوند پی می برد و در می یابد که شما را پروردگار و آفریدگاری است حکیم ، دانا و توانا که محال است
ستم و کار زشت و ناروایی از او سر بزند .
پس از این ، پی خواهید برد که همان خدا ، پیامبری به سوی شما فرستاده است .
خداوند به این پیامبر برای اینکه ثابت شود که پیامبر اوست ، نشانه هایی آشکار و معجزه هایی خیره کننده عطا فرموده است .
عقل شما وقتی این نشانه ها و معجزه ها را می بیند ، در می یابد که بی شک او پیامبر خداست ؛ زیرا هیچ گاه خداوند شخصی را که به دروغ مدعی پیامبری است ،
یاری نمی کند و با معجزهو نشانه پیامبری ، مردم را به اشتباه نمی اندازد . حال که ایمان آوردی که او پیامبر خداست ، عقلاً واجب است از او پیروی کنی
و باور کنی که هر چه درباره اصول و فروع دین می گوید ، راست است .
... به چـه بایـد ایـمـان داشت ؟
-------------- پی نوشت ---------------
1- « سیر در آفاق » به معنای نگریستن و اندیشیدن در جهان هستی و زیباییها و شگفتی های آن است . « سیر در انفس » ، به معنای این است که
انسان به خود و درون خود بنگرد و در شگفتی های آن بیندیشد .
(8)
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
به چه باید ایمان داشت ؟
در دین اسلام به برخی امور ،که به واسطه آیات کریمۀ قرآن و احادیث و اخبار متواتر ثابت شده است ، باید ایمان آورد . از آن جمله است اینکه :
- خداوند یگانۀ بالذات است .
- خداوند ، بی شریک است و جایز نیست کسی را در عبادت شریکش قرار داد ، و او را در آفرینش هستی ، هیچ کس یاری نکرده است .
- خداوند ذاتاً از داشتن اجزاء - چه اجزای خارجی و چه اجزای خیالی و عقلی – منزّه است .
- صفاتش عین ذات اوست و روا نیست که صفات را چیزی علاوه بر ذات مقدسش محسوب کرد .
- خداوند ، ازلی است که او را ابتدائی نیست ، و ابدی است که او را انتهایی نیست . فنا و نابودی به هرصورت که باشد – چه در ازل و چه در ابد – بر او محال است .
- خداوند ، نه جسم است و نه جسمانی و نه در زمان می گنجد و نه در مکان .
- خداوند ، زنده است ، ولی این صفت « زنده بودن » زازاید بر وصفش نیست . زنده بودنش چیزی متفاوت با زنده بودن ماست .
- خداوند ، اراده کننده (= مرید ؛ دارای اراده )است بدون آنکه نیازش به خطور امری در ذهن افتد یا محتاج به اندیشه و خیال و تأمل باشد .
- خداوند قادر مطلق است .
- اگر خداوند خواهد حتی چند هزار جهان چون این جهان را می آفریند بدون آن که نیازش به ماده و اصل و زمان افتد .
چنین نیست که برخی می گویند : « آفرینش جسم بدون ماده قدیمیه و استعداد ، نا ممکن است . »
- خداوند بر تمامی اشیاء و جزئیات و کلیات آنها عالم است و برای علم او ، تفاوتی نیست میان اشیایی که پیش از او بوده اند یا پس از این خواهند بود .
هیچ چیز برعلم او مخفی نیست . حتی به ذره ای نیز ، که در هوا معلق است آگاه است . چنین نیست که برخی فیلسوفان ـ یونانی ـ گفته اند :
« خداوند به جزئیات عالم نیست . » چنین اعتقادی ، کفر است ، و نیاز و بلکه روا نیست که در چگونگی خداوند بیندیشید .
همچنین درابره دیگر صفات خداوند نیز روا نیست که بیش از آنچه ائمه اطهار (ع) فرموده اند ، بیندیشیم و خود را به زحمت اندازیم ؛
زیرا بیش از این اندیشیدن و بحث کردن موجب می شود که در ذات خداوند وارد بحث و تفکر شویم ، ولی احادیث معصومین (ع) از چنین کاری نهی فرموده اند .
- تمامی افعال خداوند دارای حکمت و مصلحت است .
- خداوند بر هیچ کس ستم نکرده و نمی کند و هر کس را به اندازه توانایی اش مکلف ساخته است.
(9)
در دین اسلام به برخی امور ،که به واسطه آیات کریمۀ قرآن و احادیث و اخبار متواتر ثابت شده است ، باید ایمان آورد . از آن جمله است اینکه :
- خداوند یگانۀ بالذات است .
- خداوند ، بی شریک است و جایز نیست کسی را در عبادت شریکش قرار داد ، و او را در آفرینش هستی ، هیچ کس یاری نکرده است .
- خداوند ذاتاً از داشتن اجزاء - چه اجزای خارجی و چه اجزای خیالی و عقلی – منزّه است .
- صفاتش عین ذات اوست و روا نیست که صفات را چیزی علاوه بر ذات مقدسش محسوب کرد .
- خداوند ، ازلی است که او را ابتدائی نیست ، و ابدی است که او را انتهایی نیست . فنا و نابودی به هرصورت که باشد – چه در ازل و چه در ابد – بر او محال است .
- خداوند ، نه جسم است و نه جسمانی و نه در زمان می گنجد و نه در مکان .
- خداوند ، زنده است ، ولی این صفت « زنده بودن » زازاید بر وصفش نیست . زنده بودنش چیزی متفاوت با زنده بودن ماست .
- خداوند ، اراده کننده (= مرید ؛ دارای اراده )است بدون آنکه نیازش به خطور امری در ذهن افتد یا محتاج به اندیشه و خیال و تأمل باشد .
- خداوند قادر مطلق است .
- اگر خداوند خواهد حتی چند هزار جهان چون این جهان را می آفریند بدون آن که نیازش به ماده و اصل و زمان افتد .
چنین نیست که برخی می گویند : « آفرینش جسم بدون ماده قدیمیه و استعداد ، نا ممکن است . »
- خداوند بر تمامی اشیاء و جزئیات و کلیات آنها عالم است و برای علم او ، تفاوتی نیست میان اشیایی که پیش از او بوده اند یا پس از این خواهند بود .
هیچ چیز برعلم او مخفی نیست . حتی به ذره ای نیز ، که در هوا معلق است آگاه است . چنین نیست که برخی فیلسوفان ـ یونانی ـ گفته اند :
« خداوند به جزئیات عالم نیست . » چنین اعتقادی ، کفر است ، و نیاز و بلکه روا نیست که در چگونگی خداوند بیندیشید .
همچنین درابره دیگر صفات خداوند نیز روا نیست که بیش از آنچه ائمه اطهار (ع) فرموده اند ، بیندیشیم و خود را به زحمت اندازیم ؛
زیرا بیش از این اندیشیدن و بحث کردن موجب می شود که در ذات خداوند وارد بحث و تفکر شویم ، ولی احادیث معصومین (ع) از چنین کاری نهی فرموده اند .
- تمامی افعال خداوند دارای حکمت و مصلحت است .
- خداوند بر هیچ کس ستم نکرده و نمی کند و هر کس را به اندازه توانایی اش مکلف ساخته است.
(9)
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
- اعمال و افعال بندگان ، نه از روی جبر است و نه تفویض (1) . بلکه چیزی میان این دو است . اگر کسی معتقد باشد که انسان در اعمال و افعالش مجبور است ،
لازمۀ این اعتقاد ، نسبت دادن ظلم و ستم است به خداوند .
- اعتقاد بر اینکه خداوند در اعمال و افعال بندگان دخالتی ندارد و میان این اعمال و افعال ، با خداوند ارتباطی نیست ، کفر است .
زیرا تفویض ، همین است . پس باید باور داشت که خداوند در اعمال و رفتار و طاعات بندگان دخالت دارد . این دخالت ، از طریق هدایت کردن و موفق ساختن آنان
در انجام افعال یا ترک این هدایت و توفیق است . در شرع مقدس اسلام ، چون خدوند ، هدایت و توفیق خویش را زا کسی باز می دارد ، بدان « إضلال »
[align=left]می گویند .
البته باید توجه داشت که دخالت خداوند در افعال و اعمال بندگان موجب آن نمی شود که اختیار از آنان سلب شود .
- نباید بیش از حد در شبهه های قضا و قدر اندیشید و بحث کرد ؛ زیرا ائمه اطهار (ع) ما را از این عمل نهی کرده اند .
سبب آن ، این است که در مسئله قضا و قدر ، شبهه هایی عمیق (و بی اساس) وارد کرده اند که عقل بیشتر مردم در آن به گمراهی می افتد
و توان حل آنها را ندارد . در این وادی ، حتی بسیاری از علما به ضلالت افتاده اند . بنا بر این ، بر حذر باش از اینکه در قضا و قدر بسیار بیندیشی و خود را بدان
مشغول سازی ، که این جز گمراهی و تباهی فایده ای ندارد .
- واجب است به حقانیت تمامی پیامبران الهی به گونه اجمالی (2) ایمان آوری و بر عصمت و پاکی ایشان اقرار کنی و به هیچ وجه فرمایشهای ایشان را
انکار مکنی و مبادا سخنی درباره آنان بگویی که باعث استهزا یا حقیر شمردن آنان و یا عیب گویی شان شود . این عمل ، به هر گونه که باشد، کفر است .
آدم ، نوح ، ابراهیم ، موسی ، عیسی ، داوود، سلیمان (علیهم السلام) ، و باقی کسانی که نامشان به پیامبری در قرآن آمده است ، پیامبران مشهورند .
- ایمان به حقانیت قرآن و هر چه در آن است ، به گونه اجمالی ، واجب است و همچنین ایمان به آنکه قرآن از طرف خداوند برای بشر نازل شده است .
انکار و کوچک شمردن قرآن به هر شکلی که باشد ، کفر است و همچنین هر عملی که موجب کوچک شمردن و بی احترامی شود ؛
سوزانیدن قرآن و - العیاذ بالله – آلودن آن به نجاست . ولی عملی که موجب بی احترامی نشود ، مانند دراز کردن پا نزد قرآن ، چنانچه با قصد اهانت همراه نباشد ،
اشکالی در آن نیست ، لیک اگر قصد اهانت در کار باشد ، موجب کفر است .
- احترام و بزرگداشت کعبه واجب است و اهانت بدان و هر عملی که موجب اهانت شود ، کفر است ؛ مانند حدث ، اگر از روی اختیار باشد ؛
یا بر زبان آوردن سخنی که موجب اهانت باشد .
- همچنین احترام گذاردن به کتابهایی که احادیث پیامبر(ص) و ائمه در آن مکتوب است ، واجب است . البته انجام برخی اعمال حرام ،
موجب آن می شود که شخص ، از زمرۀ مذهب دوازده امامی بیرون بیاید ، نه از اصل دین اسلام .
- اعتقاد به وجود فرشتگان نیز واجب است . همچنین اعتقاد به اینکه همه فرشتگان یا برخی از آنها دارای اجسامی لطیفند
و برخی دارای بال برای پروازند و بالا می روند و پایین می آیند .
----------- پی نوشت ---------------
1- « جبر » به معنای این است که ما ، در کارهایمان بی اختیاریم . یعنی هر چه از ما سر می زند به زور جبر است . بدین سان ، هیچ کس مسئول اعمال خویش نیست
و نمی توان کسی را برای انجام گناه ، کیفر داد یا برای کاری نیک پاداش داد . زیرا این کار ، گونه ای ستم است .
« تفویض » در برابر « جبر » است . یعنی انسان به تمام و کمال ، سر نوشت خویش و اختیار تمامی اعمال و رفتار خویش را در دست دارد و هر چه بخواهد ، می کند .
بنابر روایات اهل بیت (ع) ، نه اعتقاد به جبر رواست و نه اعتقاد به تفویض . بلکه باید به چیزی میان آن دو اعتقاد داشت .
2- واژه « اجمال » که در جای جای کتاب آمده است ، در برابر « تفصیل » است . مراد از اینکه باید به حقانیت پیامبران به گونه اجمالی ایمان آورد ،
این است که لازم نیست یک به یک همۀ آنها را بشناسیم و بر حقانیتشان گواهی دهیم ، بلکه همین کافی است هر کس را که قرآن و حدیث ، پیامبر دانسته اند ،
بر حق بدانیم و گرامی بداریم . اساس واجبات و احکام و مقررات اسلام ، به ویژه مذهب تشیع ، بر خرد و منطق است و از این رو ، هیچ عملی واجب در آن
نمی توان یافت که نابخردانه و وسوسه آمیز و پر مشقت باشد .
(10)
لازمۀ این اعتقاد ، نسبت دادن ظلم و ستم است به خداوند .
- اعتقاد بر اینکه خداوند در اعمال و افعال بندگان دخالتی ندارد و میان این اعمال و افعال ، با خداوند ارتباطی نیست ، کفر است .
زیرا تفویض ، همین است . پس باید باور داشت که خداوند در اعمال و رفتار و طاعات بندگان دخالت دارد . این دخالت ، از طریق هدایت کردن و موفق ساختن آنان
در انجام افعال یا ترک این هدایت و توفیق است . در شرع مقدس اسلام ، چون خدوند ، هدایت و توفیق خویش را زا کسی باز می دارد ، بدان « إضلال »
[align=left]می گویند .
البته باید توجه داشت که دخالت خداوند در افعال و اعمال بندگان موجب آن نمی شود که اختیار از آنان سلب شود .
- نباید بیش از حد در شبهه های قضا و قدر اندیشید و بحث کرد ؛ زیرا ائمه اطهار (ع) ما را از این عمل نهی کرده اند .
سبب آن ، این است که در مسئله قضا و قدر ، شبهه هایی عمیق (و بی اساس) وارد کرده اند که عقل بیشتر مردم در آن به گمراهی می افتد
و توان حل آنها را ندارد . در این وادی ، حتی بسیاری از علما به ضلالت افتاده اند . بنا بر این ، بر حذر باش از اینکه در قضا و قدر بسیار بیندیشی و خود را بدان
مشغول سازی ، که این جز گمراهی و تباهی فایده ای ندارد .
- واجب است به حقانیت تمامی پیامبران الهی به گونه اجمالی (2) ایمان آوری و بر عصمت و پاکی ایشان اقرار کنی و به هیچ وجه فرمایشهای ایشان را
انکار مکنی و مبادا سخنی درباره آنان بگویی که باعث استهزا یا حقیر شمردن آنان و یا عیب گویی شان شود . این عمل ، به هر گونه که باشد، کفر است .
آدم ، نوح ، ابراهیم ، موسی ، عیسی ، داوود، سلیمان (علیهم السلام) ، و باقی کسانی که نامشان به پیامبری در قرآن آمده است ، پیامبران مشهورند .
- ایمان به حقانیت قرآن و هر چه در آن است ، به گونه اجمالی ، واجب است و همچنین ایمان به آنکه قرآن از طرف خداوند برای بشر نازل شده است .
انکار و کوچک شمردن قرآن به هر شکلی که باشد ، کفر است و همچنین هر عملی که موجب کوچک شمردن و بی احترامی شود ؛
سوزانیدن قرآن و - العیاذ بالله – آلودن آن به نجاست . ولی عملی که موجب بی احترامی نشود ، مانند دراز کردن پا نزد قرآن ، چنانچه با قصد اهانت همراه نباشد ،
اشکالی در آن نیست ، لیک اگر قصد اهانت در کار باشد ، موجب کفر است .
- احترام و بزرگداشت کعبه واجب است و اهانت بدان و هر عملی که موجب اهانت شود ، کفر است ؛ مانند حدث ، اگر از روی اختیار باشد ؛
یا بر زبان آوردن سخنی که موجب اهانت باشد .
- همچنین احترام گذاردن به کتابهایی که احادیث پیامبر(ص) و ائمه در آن مکتوب است ، واجب است . البته انجام برخی اعمال حرام ،
موجب آن می شود که شخص ، از زمرۀ مذهب دوازده امامی بیرون بیاید ، نه از اصل دین اسلام .
- اعتقاد به وجود فرشتگان نیز واجب است . همچنین اعتقاد به اینکه همه فرشتگان یا برخی از آنها دارای اجسامی لطیفند
و برخی دارای بال برای پروازند و بالا می روند و پایین می آیند .
----------- پی نوشت ---------------
1- « جبر » به معنای این است که ما ، در کارهایمان بی اختیاریم . یعنی هر چه از ما سر می زند به زور جبر است . بدین سان ، هیچ کس مسئول اعمال خویش نیست
و نمی توان کسی را برای انجام گناه ، کیفر داد یا برای کاری نیک پاداش داد . زیرا این کار ، گونه ای ستم است .
« تفویض » در برابر « جبر » است . یعنی انسان به تمام و کمال ، سر نوشت خویش و اختیار تمامی اعمال و رفتار خویش را در دست دارد و هر چه بخواهد ، می کند .
بنابر روایات اهل بیت (ع) ، نه اعتقاد به جبر رواست و نه اعتقاد به تفویض . بلکه باید به چیزی میان آن دو اعتقاد داشت .
2- واژه « اجمال » که در جای جای کتاب آمده است ، در برابر « تفصیل » است . مراد از اینکه باید به حقانیت پیامبران به گونه اجمالی ایمان آورد ،
این است که لازم نیست یک به یک همۀ آنها را بشناسیم و بر حقانیتشان گواهی دهیم ، بلکه همین کافی است هر کس را که قرآن و حدیث ، پیامبر دانسته اند ،
بر حق بدانیم و گرامی بداریم . اساس واجبات و احکام و مقررات اسلام ، به ویژه مذهب تشیع ، بر خرد و منطق است و از این رو ، هیچ عملی واجب در آن
نمی توان یافت که نابخردانه و وسوسه آمیز و پر مشقت باشد .
(10)