سلام بر شما
سید علی عزیز :
Seyyed Ali نوشته شده:تشبه تأویل دارد یعنی تجلی مطمئن باشید نوابغی مثل ملاصدار اینقدر آی کیوی دارند که تشبه را مثل و مانند بودن فرض نکنند ولی اشکال شما این است که فهم دینیتان بر اساس تعبد محض برگرفته از ظواهر است مثل برخی اهل سنت که فقط و فقط ظواهر را حجت می دانند البته باعث گمراهیشان هم شده چون انسان سطحی نگر اسیر جهل می شود اهل تسنن می گویند با توجه به ظاهر آیه ای از قرآن خداوند در قیامت دیده می شود و البته این با عقل هر انسانی در تضاد است ولی آنها تعصب به ظواهر دارند و عمیق نیستند فکر و عقل را یکسره کنار گذاشتند و تعبد بدون تفکر از قرآن و پیامبر را کافی می دانند.
تجلی خداوند یعنی به فعلیت رساندن فطرت خداجو که بالقوه است، یعنی متخلق شدن به اخلاق الهی در مقام فعل خدا نه در مقام ذات که احدی به آنجا راه ندارد. تجلی یعنی فطرتی که مخلوق خداست با پیامبر بیرون قرآن و عترت و پیامبر درون عقل شکوفا شده انسان بشود انسانی الهی فعلیت فطرت مرتبه ای عالی از آگاهی و معرفت نسبت به خدا در مقام فعلش نه مقام ذات که احدی به آن دسترسی ندارد است در عرفان معروف خداست و عارف دنبال کسب معرفت و تخلق به اخلاق الهی است. حضرت امیر فرمود: من بزرگترین آیت و نشانه خداوند هستم. یعنی معرفت علی به خالق بالاترین معرفتها است و علی در مقام تشبیه معقول به محسوس نه اینکه مثال عین واقعیت است بزرگترین مظهر تجلی و آینهٔ اسماء و صفات حق تعالی است بعد از پیامبر البته در مقام فعل خدا نه در مقام ذات که احدی بدانجا راه ندارد.
اول
[COLOR=#000000]کلام ملاصدرا مگر آیات قرآنی است که تاویل و تفسیر و بطن داشته باشد !!!
[COLOR=#000000]در کلام افراد معمولی ، تا قرینه ای بر معنای مجاز کلمه ای نباشد ، کلمه را بر معنای اصلی حمل می کنیم ...
[COLOR=#000000]کلام ملاصدرا صراحت دارد که فلسفه یعنی تشبه به باریتعالی !!! یعنی شبیه خدا شدن !!!
[COLOR=#000000]اینکه وی IQ داشته یا نداشته موضوع بحث نیست ، بلکه موضوع بر سر این است که علمی که وی آن را تعریف نموده است از همان ابتدا با تعالیم وحی در تضاد است و لذا مقبول نیست !!!!
کلام ملاصدرا را با روایتی دیگر نقد می کنیم :
التوحيد - الشيخ الصدوق - ص 73
" الحمد لله الذي أعجز الأوهام أن تنال إلا وجوده وحجب العقول عن أن تتخيل ذاته في امتناعها [HIGHLIGHT=#ffff00]من الشبه ، بل هو الذي لم يتفاوت في ذاته ، ولم يتبعض بتجزئة العدد في كماله ، فارق الأشياء لا على اختلاف الأماكن "
( حمد خدای راست که وهمها را ناتوان کرده از ایمکه جز وجود او را بتوانند دست یابند و عقلها را از تصور ذاتش - که از داشتن [HIGHLIGHT=#ffff00] و شکل امتناع دارد - منع کرده است . در ذات او تفاوتی نیست و عدد هر چه کامل هم باشد نمی توان با آن خدا را تقسیم و تجزیه کرد . او از اشیاء جداست ولی نه به اختلاف امکنه )
این روایت نیز بسیار زیباست :
الحمد لله الذي لا من شئ كان، ولا من شئ كون ما قد كان، مستشهد بحدوث الأشياء على أزليته وبما وسمها به من العجز على قدرته، وبما اضطرها إليه من الفناء على دوامه، لم يخل منه مكان فيدرك بأينية، ولا له شبه مثال فيوصف بكيفية
آیا این روایت با کلام ملاصدرا که گفته بود " نظم العالم نظما عقليا على حسب الطاقة البشرية ليحصل التشبه بالباري تعالى " قابل جمع است ؟؟؟
آیا شما روایت را قبول می کنید یا سخن ملای شیرازی را ؟؟!!!!
دوم
[COLOR=#000000]از اینکه بنده شیعه را با اهل سنت قیاس نمودید از شما ممنونم ....
بحثهای شما در مورد عقیده اهل خلاف بر ظواهر قرآن کاملا صحیح است ولی گویا شما " اسفار " ملّا را با قران اشتباه گرفته اید !!!!
یا شاید فکر می کنید که کلام ملاصدرا آنقدر دقیق و ظریف و نغز است که به قرآن تنه می زند !!!
راقب الله !!!
تاویل و تفسیر کلام وحی امری است مخصوص اهل بیت علیهم السلام .
کلام ملاصدرا دقیقا بر اساس معنای واقعی حمل می شود زیرا قرینه ای بر ضد آن نیست !!!
سوم
هنوز جواب بنده را ندادید ...
قطعا معنای " تشبه " با معنای " تجلی " متفاوت است .....
حرفهای شما در باب تجلی تماما صحیت از آیت الهی است ( که مخلوق است ) و اصلا در مورد تجلی صحبت نکردید .
چهارم
ما برای شما حدیث معصوم علیه السلام را بیان کردیم که هیچگونه اشتراکی میان خالق و مخلوق نیست و هر آنچه هست بینونت است ( یعنی افتراق کلی )
ولی باز شما می گویید : " یعنی متخلق شدن به اخلاق الهی در مقام فعل خدا نه در مقام ذات که احدی به آنجا راه ندارد " !!!!!
این چه قیاسی میان فعل خداوند ( که مخصوص باری تعالی است ) و تخلق مخلوق به آن ( که هیچگونه اشتراکی حتی در صفات هم با خدا ندارد ) !!!!
بینونت میان مخلوق و خالق در همه چیز است .... چه در صفات .... چه در ذات ....
شاید تکرار برخی مطالب قبلی برای شما سبب امتنان خاطر شود ...
شیخ صدوق در " التوحید " ص 34 از قول امام رضا ( علیه السلام ) چنین می گویند :
" مباینته ایاهم مفارقته انّیّتهم ...... و کنهه تفریق بینه و بین خلقه ...... مباین لا بمسافه .... فکل ما فی الخلق لا یوجد فی خالقه و کل ما یمکن فیه یمتنع من صانعه "
( جدایی خدای تعالی از مخلوقاتش به مفارقت اوست از حقیقت آنها .... [HIGHLIGHT=#ffff00]و جدایی میان خالق و مخلوق به حقیقت اوست ... مباین مخلوقاتش است ولی نه به بینونت مسافتی .... هر چه در خلق هست در خالق یافت نمی شود و هر چه در خلق ممکن باشد در صانع ممتنع و محال است )
[HIGHLIGHT=#ffff00]ظاهرا مقصود از " مباینته ایاهم مفارقته انّیّتهم " این است که بینونت میان خدا و خلق ، حقیقی است نه عزلی !
یعنی میان وجود خدای تعالی و وجو مخلوق ، حقیقتا هیچ وجه اشتراکی وجود ندارد .
به عبارت دیگر میان خالق و مخلوق بینونت صفتی است ، پس خداوند شبحان به هیچ وصفی از اوصاف مخلوق ، به آن معنایی که در خلق است ، وصف نمی شود .
و همینطور توصیف مخلوق و تمجید و تنزیه آنها به اوصاف و تمجیدات و تنریهات خالق ، صحیح نمی باشد .
و عبارت "و کنهه تفریق بینه و بین خلقه " صریح ترین عبارت در این باب در اظهار مذهب امامان اهل بیت ( علیهم السلام ) است . توحید خدای سبحان ، همان مباینت و جدایی او و مخلوق است .
******************************************************************************************
Seyyed Ali نوشته شده:amoonaser عزیز ذکر تمثیل به خاطر محدود کردن خدا یا محدود بودن خدا نیست بلکه به خاطر محدود بودن فهم بشر در ابتدای راه است اینکه در مقام تقریب ذهنی فعلیت فطرت خداجو را مانند تجلی آینه بدانند نه اینکه شأن خدا این تمثیل است یعنی اینکه فکر ابتدایی بشری که محدود است این معنا را با تمثیل درک می کند در قرآن فراوان تمثیل داریم ظاهرا شما با کلمه تمثیل مشکل و آلرژی دارید ذکر مثال برای تقریب ذهنی از باب تشبیه معقول به محسوس است نه اینکه عین واقعیت باشد.
باز هم عرض می کنم آی کیوی فلاسفه اینقدر هست و از من و شما بهتر می فهمند که خدا یگانه هست و دومی ندارد پس خواهشا ندانم کاری خود و دنیای ذهنی محدود خود را ملاک قضاوت قرار ندهیم البته فلسفه از ناحیه اشاعره مثل غزالی و فخر رازی که اهل تسنن بودند ضربات سهمگینی وارد شده نه از جانب شیعیانی که ذوالفنون بودند یا فکرشان محدود به پاکی و نجسی نبود. فقط
دوست عزیز :
تمثیل برای کسی یا چیزی انجام می گیرد که در قالب مثال بگنجد ! نه در مورد خالقی که هیچ وجه اشتراکی با ما ندارد که ما بخواهیم وی را برای تقریب ذهن خودمان متمثّل به مثالهایی شخصی بکنیم !!!
خداوند نه در ذات ، نه در صفات و نه در افعال ، قابل تمثیل و یا مورد مثال نیست ...
" وهو الحكيم العليم، أتقن ما أراد خلقه من الأشياء كلها بلا مثال سبق إليه "
" فما ظنك أيها السائل بمن هو هكذا، سبحانه وبحمده، لم يحدث فيمكن فيه التغير والانتقال، ولم يتصرف في ذاته بكرور الأحوال ولم يختلف عليه حقب الليالي والأيام الذي ابتدع الخلق على غير مثال امتثله ولا مقدار احتذى عليه من معبود كان قبله "
در ضمن زمانی می توان معقول را به محسوس تقریب کرد که معقول را محدود در عقل بدانیم !!!!
آیا در مورد خداوند می توان چنین گفت ؟؟
آیا شما با عقل خود خداوند را درک کرده اید و یا آیات و نشانه های او را ( که مخلوق اند ) ؟!!!
چگونه خدایی را که در عقول و اذهان نمی کنجد را می خواهید با تمثیل به محسوسات تبدیل نمایید ؟؟!!!
" وتاهت في أدني أدانيها طامحات العقول في لطيفات الأمور "
( پرده های ناپیدا نزد کنه پنهانش حایل شده و خردهای تند رو نیبت به مطالب دقیق در نزدیکترین درجاتش گم شده )
و یا این روایت :
" الحمد لله الذي لم يكن له أول معلوم ولا آخر متناه، ولا قبل مدرك، ولا بعد محدود، ولا أمد بحتى ولا شخص فيتجزأ، ولا اختلاف صفة فيتناهى فلا تدرك العقول وأوهامها، ولا الفكر وخطراتها "
*********************************************************************************
Seyyed Ali نوشته شده:ذکر یک نکته در مورد تأویل و اکتفا نکردن به ظواهر ضروری است و آن اینکه نه می شود همه ظواهر را بدون حساب و کتاب تأویل کرد و نه می توان همه ظواهر را بدون تأویل بیان کرد بلکه به باطن رسیدن مفهومی از ظاهر آن مستلزم رعایت مبادی عقلی و همخوانی با مدارک وحی من جمله معصومین است [COLOR=#0070c0]لذا علم تفسیر و تأویل نزد متخصصین تفسیر موجود است و البته هر انسانی نمی تواند دست به تأویل یا اکتفا به ظاهر با عدم تخصص و تفسیر به رأی بزند که بین مبادی عقلی و وحی دچار تناقض می شود و لاجرم مجبور به نفی یکی از آنها می شود.
ما همانند اخباریون قائل به عدم حجیت ظواهر قرآن نیستیم بلکه ظواهر قرآن حجیت دارد ....
ولیکن تاویل و تفسیر آیات تنها و تنها در نزد مفسرین واقعی قرآن قرار دارد یعنی اهل بیت علیهم السلام !!!
پس تفسیر و تاویل صحیح را از آنان می خواهیم و نه از غیر معصومین !!!!
یا علی ع