« یاری برادر دینی »

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

« یاری برادر دینی »

پست توسط مائده آسمانی »

  بسم الله الرحمن الرحیم  
     
  « یاری برادر دینی »  


در هنگام حكمرانى وليد بن عقبه بر كوفه، حادثه معروف كشتن جادوگر روى داد. جندب بن عبدالله ازدى، جلوى چشمان وليد و ديگر

مردم، جادوگرى را كه وليد براى تفريح و سرگرمى به مسجد فراخوانده بود، گردن زد و دليرانه حكمى را كه از پيامبر خدا درباره

جادوگرى شنيده بود اجرا كرد. اين كار مخالفت آشكار با وليد محسوب مى‏شد و او تاب چنين جسارتى را نداشت، لذا از اين كار

جندب چنان برآشفت كه در دم دستور كشتن جندب را به مأموران خود داد.

اينك نوبت برادران دينى جندب بود كه پس از انجام كار، جان او را حفظ كنند و نگذارند خونش به ناحق ريخته شود، جندب تنها به وظيفه

شرعى خود عمل كرده بود و در واقع با شمشير خود مرزى كشيده بود ميان حق و باطل كه در آن زمان به شدت در هم آميخته بود.

مخنف بن سليم ازدى با درك ارزش اين اقدام جندب، براى پشتيبانى از او پيشقدم شد.

مخنف بن سليم و چند نفر ديگر ازمردان ازد به پا خاستند و گفتند:

- سبحان الله! آيا فردى از قبيله ما در برابر يك جادوگر كشته شود؟! چنين چيزى هرگز شدنى نيست .

پس جندب را از چنگ مأموران وليد رها ساختند. وليد كه آتش خشمش بالا گرفته بود، از مردان قبيله مضر كمك خواست،

ولى آن‏ها نيز كه مى‏ديدند به كارى ناروا فرخوانده شده‏اند، سرباز زدند و عاقبت وليد ناچار شد تا كسب تكليف از عثمان، به زندانى

شدن جندب رضايت دهد.

مخنف بن سليم باز هم دست از يارى جندب برنداشت. البته او خوب مى‏دانست كه حمايت از جندب در برابر وليد، خشم وليد را بر

مى‏انگيزد تا جايى كه ممكن است با آن‏ها در افتد، ولى آنچه مهم بود دفاع از برادرى دينى بود كه براى اجراى دستور الهى برخاسته

بود و نمى‏بايست او را پس از انجام وظيفه تنها گذاشت. لذا همراه شخص ديگرى به مدينه رفت و خدمت مولا على (ع) رسيد و

ماجراى كشتن جادوگر را براى آن حضرت بازگو كرد و از قصد وليد براى كشتن جندب خبر داد و از او گلايه كرد.

حضرت على (ع) پس از شنيدن سخنان او و همراهش، با آن دو نزد عثمان رفت و از او خواست كه به داد جندب برسد و عثمان نيز

پذيرفت و دستور آزادى جندب را در نامه‏اى خطاب به وليد نوشت و آن را به دست مخنف و همسفرش سپرد. مخنف نيز نامه را به

وليد رساند و او به ناچار جندب را آزاد كرد.
تصویر
ارسال پست

بازگشت به “داستان”