عنايت حضرت امام رضا (عليه السلام)

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

عنايت حضرت امام رضا (عليه السلام)

پست توسط HRG »

با اهل معنايى كه از عبادت عاشقانه و خدمت خالصانه به ويژه خدمت جانانه به مادرش كه از پا افتاده بود بهره كافى داشت ، آشنا شدم .
گاه گاهى براى بهره معنوى به زيارتش مى رفتم و علاوه بر اين كه از معنويتش سود مى بردم ، از دانش و بينش سرشارش نيز بهره مند مى شدم .
روزى در حالى كه در اوج حال معنوى بود و در فضايى نورانى و عرفانى قرار داشت ، برايم نقل كرد :
با عالمى وارسته و دانشمندى بصير و عارفى خبير كه در امور روحى و نفسى فراوان كار كرده بود ، آشنا شدم و به رفت و آمد با او توفيق پيدا كردم .
آن عالم فرزانه در ايام تابستان به زيارت امام رضا (عليه السلام) در مشهد مقدس مشرف شد ، پس از بازگشت از مشهد به زيارتش رفتم تا از ره آوردهاى معنوى سفر برايم بگويد .
داستان سفر را چنين شروع كرد : چند سالى بود كه به زيارت امام رضا (عليه السلام)موفق نشده بودم ، دل تنگى عجيبى مرا گرفته بود ، خانواده ام هم اصرار داشتند آنان را به مشهد ببرم ، از آنجا كه در ميان ميوها به هلو علاقه فراوانى داشتم به آنان وعده دادم چون فصل رسيدن هلو برسد آنان را به مشهد كه باغات اطرافش هلوهاى ناب دارد ببرم !
در ايام رسيدن هلو اهل و عيالم را به مشهد بردم ، در خانه اى آنان را مستقر كردم و پس از استقرار جهت استراحت و سپس زيارت در رختخواب آرام گرفتم .
چون خوابم برد ، خواب ديدم وارد صحن مسجد گوهر شاد شدم و به قصد زيارت به سوى كفشدارى كه هنگام ورود در جانب راست مسجد است رفتم ، كفش خود را به كفشدارى دادم و آماده رفتن به حرم شدم ، ناگهان چشمم به در بزرگى افتاد كه چهره اى نورانى و با ادب كنار آن در ايستاده بود ، به او گفتم : اين در به كجا باز مى شود ، گفت : به سالنى كه در آن مجالس معنوى برگزار مى شود و درباره نفس و روح و باطن انسان سخن به ميان مى آيد و اكنون جلسه اى برپاست كه وجود مبارك امام رضا (عليه السلام) در آن حضور دارند و بحثى معنوى در ميان است ، به دربان گفتم : من هم از اين دانش اندك بهره اى دارم ، برايم اجازه ورود به اين مجلس بخواه ، دربان با كمال ادب پذيرفت به درون مجلس رفت و پس از چند لحظه برگشت و گفت : امام رضا (عليه السلام) فرمودند : اول شكم از هلو سير كن ، سپس به زيارت ما بيا ! !
آرى ; قصد زيارتم با قصد هلو خوردن مخلوط بود و مولايم به هدايت من عنايت فرمود كه از آن به بعد نيت زيارتم را از هوا و هوس خالص گردانم .



منبع: کتاب معاشرت
ارسال پست

بازگشت به “داستان”