"بسم الله الرحمن الرحیم"
از گريه بر امام حسين (ع )
[FONT=Georgia] گريه حضرت آدم
وقتى كه حضرت آدم (ع ) از بهشت بيرون شد از كارى كه كرده بود و از فراق حوا و بهشت ، آنقدر گريه كرد، كه روى صورتش دو شيار مثل جوى درست شد و اشك چشمش از آن جارى مى شد كه پرنده ها از آن مي آشاميدند.
و تا چهل سال اين گريه ادامه داشت ، و از كرده خود پشيمان و تائب بود. و توبه كرد.
خداوند متعال توبه او را پذيرفت و حضرت جبرئيل (ع ) را فرستاد كه كلماتى به حضرت آدم (ع ) بياموزد و آن كلمات همان بود كه قبلا در عرش ديده بود.
حضرت جبرئيل (ع ) به او فرمود: بگو:
حميد بحق محمد، يا عالى بحق على ، يافاطر بحق فاطمه ،
يامحسن بحق الحسن و (ياذ الاحسان بحق ) الحسين منك الاحسان .
وقتى حضرت آدم (ع ) به اسم امام حسين (ع ) رسيد، اشكش جارى شد و قلبش به درد آمد. فرمود:
اى برادر جبرئيل چرا در ذكر پنجمين اسم كه حسين است قلبم شكست و اشكم جارى شد؟
حضرت جبرئيل فرمود:
اى آدم به اين فرزندت مصبتى وارد مى شود كه تمام دردها و غمها و مصيبتها پيش اين ناچيز است
حضرت آدم (ع ) فرمود: اى برادر آن مصيبت چيست ؟
حضرت جبرئيل (ع ) واقعه كربلا را براى او مى گويد، و ميفرمايد:
را تشنه و غريب و بيكس و تنها و بى يار و ياور شهيد مى كنند، اى آدم ؛ اگر او را در حالى كه مى فرمود: واعطشاه ، واقلة ناصراه مى ديدى ...
بطورى كه تشنگى ميان او و آسمان مثل دود حايل شده بود.... هيچكس جواب او را نمى دهد.
مگر با شمشير و... او را مانند گوسفند از پشت سر ذبح مى كنند و مال و كاروانش را بتاراج و غارت مى برند... سر او و يارانش را شهر به شهر مى گردانند...
حضرت آدم (ع ) تا اين واقعه را شيند مثل مادرى كه جوانش را از دست داده بلند بلند گريه كرد.
بحارالا نوار، 44، 245
داستانهايى از گريه بر امام حسين (ع )
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
داستانهايى از گريه بر امام حسين (ع )
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
Re: داستانهايى از گريه بر امام حسين (ع )
[FONT=Georgia] نفرين آدم به يزيد
وقتى كه حضرت آدم (ع ) به زمين آمد، حضرت حوا(عليهاالسلام ) را نديد، ناراحت شد و به دنبال او رفت و اطراف زمين را گشت كه مرورش بكربلا افتاد، وقتى كه به زمين كربلا رسيد، مريض احوال شد و عقب افتاد و سينه اش تنگ و بى جهت به زمين افتاد، اتفاقا آنجايى كه زمين خورد قتگاه حضرت سيدالشهدا(ع ) بود و از پاى حضرت آدم خون آمد.
حضرت ناراحت سرش را بآسمان بلند كرد و عرض كرد:
خداى من مگر چه گناهى از من سرزده كه اينجور ببلاء گرفتار شدم ، در حالى كه تمام زمين را گشتم اينطور بلايى به من نرسيد ولى تا پايم را به اين سرزمين گذاشتم ، به اين بلاها گرفتار شدم مگر اين زمين چه زمينى است ؟!
خطاب رسيد: اى آدم هيچ گناهى از تو سر نزده ، ليكن اينجا سرزمين كربلاست سرزمينى است كه فرزندت حسين را بدون هيچ گناهى مى كشند، و اين خونى كه از پاى تو جارى شد بخاطر اينستكه با خون حسين موافقت كند و با او هم پيمان گردى .
حضرت آدم (ع ) عرض كرد: آيا حسين پيغمبر است ؟
خطاب رسيد: خير، وليكن نوه پيغمبر اسلام حضرت محمد(ص ) است .
عرض كرد: قاتل و كشنده او كيست ؟
فرمود: قاتلش يزيد است و او را لعن كن .
آدم چهار مرتبه او را لعن كرد و چند قدمى كه رفت بكوه عرفات رسيد و حوا را پيدا كرد.(5)
اسرار الشهاده ، ص 80،
منتخب طريحى ، ص 48 ناسخ 1/ 270.
وقتى كه حضرت آدم (ع ) به زمين آمد، حضرت حوا(عليهاالسلام ) را نديد، ناراحت شد و به دنبال او رفت و اطراف زمين را گشت كه مرورش بكربلا افتاد، وقتى كه به زمين كربلا رسيد، مريض احوال شد و عقب افتاد و سينه اش تنگ و بى جهت به زمين افتاد، اتفاقا آنجايى كه زمين خورد قتگاه حضرت سيدالشهدا(ع ) بود و از پاى حضرت آدم خون آمد.
حضرت ناراحت سرش را بآسمان بلند كرد و عرض كرد:
خداى من مگر چه گناهى از من سرزده كه اينجور ببلاء گرفتار شدم ، در حالى كه تمام زمين را گشتم اينطور بلايى به من نرسيد ولى تا پايم را به اين سرزمين گذاشتم ، به اين بلاها گرفتار شدم مگر اين زمين چه زمينى است ؟!
خطاب رسيد: اى آدم هيچ گناهى از تو سر نزده ، ليكن اينجا سرزمين كربلاست سرزمينى است كه فرزندت حسين را بدون هيچ گناهى مى كشند، و اين خونى كه از پاى تو جارى شد بخاطر اينستكه با خون حسين موافقت كند و با او هم پيمان گردى .
حضرت آدم (ع ) عرض كرد: آيا حسين پيغمبر است ؟
خطاب رسيد: خير، وليكن نوه پيغمبر اسلام حضرت محمد(ص ) است .
عرض كرد: قاتل و كشنده او كيست ؟
فرمود: قاتلش يزيد است و او را لعن كن .
آدم چهار مرتبه او را لعن كرد و چند قدمى كه رفت بكوه عرفات رسيد و حوا را پيدا كرد.(5)
اسرار الشهاده ، ص 80،
منتخب طريحى ، ص 48 ناسخ 1/ 270.
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
Re: داستانهايى از گريه بر امام حسين (ع )
[FONT=Georgia] گريه و نفرين حضرت نوح
وقتى كه حضرت نوح (ع ) سوار كشتى شد، همه دنيا را سير كرد، تا به سرزمين كربلا رسيد، همينكه به سرزمين كربلا رسيد، زمين كشتى او را گرفت ، بطورى كه حضرت نوح (ع ) ترسيد غرق شود، دستها را به دعا و نيايش برداشت ، وپروردگارش را خواند و عرض كرد:
خدايا، من همه دنيا را گشتم ، مشكلى برايم پيدا نشد، ولى تا به اين سرزمين رسيدم ترس و وحشت عجيبى برايم ظاهر گشت ، و بدنم لرزيد و خوف شديدى تمام وجودم را گرفت ، كه تا بحال اينجورى نشده بودم ، خدايا علتش چيست ؟
حضرت جبرئيل (ع ) نازل شد و فرمود: اى نوح در اين سرزمين سبط خاتم پيغمبران و فرزند خاتم اوصياء كشته مى شود. و روضه كربلا را خواند.
نوح (ع ) منقلب گشته و اشكهايش سرازير شد
و فرمود: اى جبرئيل قاتل او كيست كه اينطور ناجوان مردانه حسين (ع ) را بشهادت ميرساند؟!
حضرت جبرئيل (ع ) فرمود: او را كسى كه نفرين شده اهل هفت آسمان و هفت زمين است مى كشد.
حضرت نوح (ع ) (درحاليكه ناراحت وگريان بود) قاتلين او را لعنت كرد، و كشتى براه افتاد تا به كوه جودى (حرم شريف حضرت اميرالمؤ منين على (ع ) است ) رسيد و در آنجا ايستاد.
44، 234. ناسخ 1، 271 منتخب 48.
وقتى كه حضرت نوح (ع ) سوار كشتى شد، همه دنيا را سير كرد، تا به سرزمين كربلا رسيد، همينكه به سرزمين كربلا رسيد، زمين كشتى او را گرفت ، بطورى كه حضرت نوح (ع ) ترسيد غرق شود، دستها را به دعا و نيايش برداشت ، وپروردگارش را خواند و عرض كرد:
خدايا، من همه دنيا را گشتم ، مشكلى برايم پيدا نشد، ولى تا به اين سرزمين رسيدم ترس و وحشت عجيبى برايم ظاهر گشت ، و بدنم لرزيد و خوف شديدى تمام وجودم را گرفت ، كه تا بحال اينجورى نشده بودم ، خدايا علتش چيست ؟
حضرت جبرئيل (ع ) نازل شد و فرمود: اى نوح در اين سرزمين سبط خاتم پيغمبران و فرزند خاتم اوصياء كشته مى شود. و روضه كربلا را خواند.
نوح (ع ) منقلب گشته و اشكهايش سرازير شد
و فرمود: اى جبرئيل قاتل او كيست كه اينطور ناجوان مردانه حسين (ع ) را بشهادت ميرساند؟!
حضرت جبرئيل (ع ) فرمود: او را كسى كه نفرين شده اهل هفت آسمان و هفت زمين است مى كشد.
حضرت نوح (ع ) (درحاليكه ناراحت وگريان بود) قاتلين او را لعنت كرد، و كشتى براه افتاد تا به كوه جودى (حرم شريف حضرت اميرالمؤ منين على (ع ) است ) رسيد و در آنجا ايستاد.
44، 234. ناسخ 1، 271 منتخب 48.
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند