« ورود به مدينه »
اهل بيت عليهم السلام در روز جمعه هنگامى كه خطيب سرگرم خواندن خطبه نماز جمعه بود، وارد مدينه شدند و مصائب
حسين عليه السلام و آنچه را بر او وارد شده بود براى مردم بازگو كردند.
داغها تازه شد و باز حزن و اندوه آنان را فرا گرفت و در سوگ شهيدان كربلا نوحه سرايى كرده و مىگريستند و آن روز
همانند روز رحلت نبى اكرم صلى الله عليه و آله بود كه تمام مردم مدينه اجتماع كرده و به عزادارى پرداختند.
ام كلثوم عليهاالسلام در حالى كه مىگريست وارد مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله شد و روى به قبر پيامبر صلى الله
عليه و آله كرد و گفت:
سلام بر تو اى جد بزرگوار من، خبر شهادت فرزندت حسين عليه السلام را براى تو آوردهام!
پس ناله بلندى از قبر مقدس رسول خدا صلى الله عليه و آله برخاست! و چون مردم اين ناله را شنيدند بشدت گريستند و
ناله و شيون همه جا را گرفت.
سپس على بن الحسين عليهماالسلام به زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و صورت بر روى قبر مطهر نهاده گريست. (38)
راوى گويد: زينب عليهاالسلام آمد و دو طرف در مسجد را گرفت و فرياد زد:
يا جداه! من خبر مرگ برادرم حسين را آوردهام.
و اشك زينب هرگز نمىايستاد و گريه و ناله او كاستى نمىگرفت و هر گاه نگاه به على بن الحسين عليهماالسلام
مىكرد، حزن و اندوه او تازه و غمش افزوده مىشد. (39)
برخيز و حال زينب خونين جگر بپرس
از دختر ستمــــزده حال پسـر بپرس
همـــراه ما به دشت بلاگر نبــــودهاى
من بودهام، حكايتشان سر بسر بپرس
ــــــــــــــــــــــــپىنوشتـــــــــــــــــــــــــــ
1- نعمان بن بشير همان كسى است كه هنگام ورود مسلم بن عقيل به كوفه از طرف يزيد امير كوفه بود، يزيد او را بركنار و
به جاى او عبيد الله بن زياد را به امارت كوفه برگزيد. نعمان به شام آمد و از هوا داران معاويه و يزيد بود. پس از هلاكت يزيد، مردم را به بيعت عبدالله بن زبير فرا خواند، اهالى حمص با او مخالفت كرده و او را بعد از واقعه مرج راهط در سال شصت و چهار هجرى كشتند. (الاستيعاب،ج 4،ص 1496) .
2- قمقام زخار،ص 579.
3- تاريخ طبرى،ج 5،ص 233.
4- قمقام زخار،ص 579.
5- او جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام انصارى است، مادرش نسيبه دختر عقبه مىباشد، در بيعت عقبه ثانيه در مكه با پدرش حضور داشته ولى كودك بوده است؛ بعضى او را از شركت كنندگان در جنگ بدر ذكر كردهاند؛ او با پيامبر صلى الله عليه و آله در 18 غزوه شركت نمود، و بعد از رسول خدا در صفين در خدمت على عليه السلام بوده و از كسانى است كه سنت پيامبر بسيار از او نقل شده است؛ او در آخر عمر نابينا گرديد؛ در سال 74 يا 78 و يا 79 در سن 94 سالگى در مدينه رحلت نمود. (الاستيعاب،ج 1،ص219) .
6- اللهوف،ص 82.
7- الدمعة الساكبة،ج 5،ص 162.
8- عطيه عوفى را شيخ طوسى از اصحاب اميرالمؤمنين در رجال خود ذكر كرده و او معروف به بكالى است كه قبيلهاى از حمدان مىباشد، و او داراى تفسير قرآنى بوده است در پنج قسمت و خود او مىگويد: قرآن را با تفسيرش سه بار بر ابن عباس عرضه كردم و اما قرائت قرآن را هفتاد مرتبه نزد او قرائت نمودم. (تنقيح المقال 2/253)
9- بحارالانوار 65/ 130.
10- نفس المهموم 466.
11- مقتل الحسين مقرم 371.
12- مسارالشيعه،ص 62. و مرحوم شيخ بهائى رحمة الله بر اساس همين احتمال روز اربعين را روز نوزدهم ماه صفر قرار داده است. (توضيح المقاصد،ص 6)
13- قمقام زخار،ص 585.
14- اللهوف، ص 82 .
15- مثيرالاحزان،ص 107.
16- ناسخ التواريخ، احوالات امام حسين 3/ 176.
17- از اين مقدمات، نمىتوان نتيجه گرفت كه اهل بيت عليهم السلام در اربعين سال شصت و دو به كربلا آمدهاند؛ زيرا اولا نگاه داشتن اهل بيت در كوفه به مدت زياد، قطعى نيست با توجه به اين كه بعضى ورود اهل بيت را به شام در روز اول ماه صفر ذكر كردهاند ـ چنانچه گذشت ـ و آن مقدمات چون قطعى نيست بنابراين نتيجه قطعى هم بدست نمىدهد؛ ثانيا احتمال دارد همانگونه كه بعضى گفتهاند اهل بيت در همان سال 61 و قبل از رفتن به شام از مسير كربلا عبور كرده و بر قبور شهيدان عزادارى كرده باشند چنانچه مرحوم سپهر ـ مؤلف ناسخ التواريخ ـ گفته است، مضافا بر اين كه مرحوم قاضى طباطبائى رحمة الله كتابى بنام «تحقيق در روز اربعين امام حسين عليه السلام» تأليف نموده و تمام ايرادهاى وارده را مبنى بر آمدن اهل بيت در اربعين سال 61 را پاسخ داده است، بنابر اين به صرف استبعاد نمىتوان به نتيجه قطعى رسيد و آمدن اهل بيت را به كربلا مانند بعضى در اربعين اول انكار كرد .
18- قمقام زخار،ج 586.
19- تذكرة الخواص،ص 15. ولى در اين نقل مذكور نيست كه سر مقدس امام توسط چه كسى به كربلا حمل شده است، و آيا اهل بيت همراه سر مقدس به كربلا آمدهاند يا تنها سر مقدس به كربلا حمل و دفن شده است؟
20- قمقام زخار،ص 586. ولى اين احتمال با تصريح بزرگانى همانند سيد ابن طاووس و ابن نما و شيخ بهائى كه جابر بن عبد الله و اهل بيت در روز اربعين همزمان در كربلا بودهاند منافات دارد .
21- اللهوف،ص 82.
22- ذريعة النجاة،ص 271.
23- «اى كربلا! بدنى را در تو به وديعه گذارديم، كه بدون غسل و كفن مدفون شد؛ اى كربلا ! كسى را به يادگار در تو نهاديم كه او روح احمد و وصى اوست.»
24- الدمعة الساكبة 5/ 163.
25- قمقام زخار،ص 583.
اين اشعار را صاحب قمقام نقل كرده است و مىگويد: نسبت دادن اين اشعار به آن حضرت با روايت كامل بهائى كه گفته ام كلثوم در دمشق وفات يافت خالى از اشكال نيست.
ولى ما در همين كتاب از مسعودى ـ مؤلف مروج الذهب ـ نقل كرديم كه امام على بن ابى طالب دو فرزند به نام ام كلثوم داشته و كنيه زينب عقيله نيز ام كلثوم بوده است؛ بنابراين ممكن است مراد از ام كلثوم بر فرض صحت نقل كامل بهائى، زينب عليهاالسلام باشد، بعلاوه ممكن است كه مراد همان ام كلثوم باشد كه همراه اهل بيت به مدينه آمده و سپس به شام مراجعت كرده و در آنجا وفات يافته است. و بعضى بر اين عقيدهاند.
ترجمه:«اى مدينه جد ما! نپذير ما را، كه ما با حسرت و اندوهها بازگشتيم؛ از تو با همه خويشان بيرون رفته، و چون بازگشتيم نه مردان و نه كودكانى با ماست؛ در هنگام خروج جمع ما كامل بود و اكنون در بازگشت برهنه و غارت شدهايم؛ در ظاهر در امان خدا بوديم و اكنون كه بازگشتيم هنوز بر ستم ظالمان و بريدن پيمانشان بيمناك هستيم؛ انيس ما مولايمان حسين بود، و چون آمديم حسين را در كربلا گرو گذارديم؛ مائيم كه سرگردان و بدون كفيل شديم، مائيم كه بر برادر خود نوحه كرديم؛ و مائيم كه بر شتران حمل شديم، و ما را بر شتران درشت خوى سوار كردند؛ ما دختران ياسين و طاهائيم، و مائيم كه در سوگ پدر خود گريستيم؛ پاكان بدون خفاء مائيم، و مخلصان و برگزيدگان مائيم؛ ما بردباران بر بلا هستيم، و ما راستگويان ناصحيم؛ اى جد ما! دشمنان ما به آرزويشان رسيدند، و تشفى يافتند به سبب قتل ما؛ حرمت زنان را هتك نمودند و تمام آنها را بر جهاز شتران به قهر حمل كردند.»
26- مرحوم مجلسى اين اشعار را زياده بر آنچه ما آورديم، ذكر كرده است؛ به بحارالانوار 45/197 مراجعه شود.
27- شعر از محمد جواد غفور زاده كاشانى (شفق) است.
28- تاريخ طبرى 5/ 233.
29- «اى مردم مدينه! ديگر اينجا جاى اقامت شما نيست، كه حسين كشته شد و اشك من در سوگ او روان است؛ پيكر مطهرش در كربلا به خاك و خون آغشته است، و سر منورش را بر روى نيزه از شهرى به شهر ديگر مىبرند.»
30- نفس المهموم،ص 467.
31- «خبر دهندهاى، خبر مرگ بزرگ و سالار مرا داد و دلم را به درد آورد، و با دادن آن خبر مرا بيمار كرد؛ اى چشمان من! اشك بريزيد و بسيار بگرييد، باز هم اشك بريزيد و باز هم بگرييد، در سوگ آن كسى كه مصيبت او عرش خدا را به لرزه در آورد، و شكوه و جلالت دين را كاست؛ (گريه كنيد) بر پسر پيامبر و فرزند وصى او، اگر چه منزل و جايگاه او از ما دور است.»
32- قمقام زخار،ص 581.
33- سوره ص/ 7.
34- اللهوف،ص 84.
35- تفسيرالميزان 20/163 « و بنينا فوقكم سبعا شدادا» اي سبع سماوات شديدة في بنائها .
36- الدمعة الساكبة 5/ 427.
37- پدرش صعصعة بن صوحان، مردى بلند مرتبه و بلند قدر و از اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام است. از امام صادق عليه السلام نقل شده است: كسى از اصحاب اميرالمؤمنين على عليه السلام نبود كه حق امام على عليه السلام بشناسد مگر صعصعه و اصحاب و ياران صعصعه. او داراى مناقب بسيارى است و ابن عبدالبر او را از اصحاب رسول خدا دانسته است.
صعصعه از كسانى است كه عهدنامه اميرالمؤمنين عليه السلام را به مالك اشتر نقل كرده است. (تنقيح المقال 2/98)
38- اللهوف،ص 85.
39- الدمعة الساكبة 5/ 164.
40- الدمعة الساكبة 5/ 162.
41- بحارالانوار 45/ 198.