[stream]http://www.labbaik.ir/fa/uploads/sound/fa86,sb02,03.wma[/stream]
یک رویا ، در سرخی گرداب این شب ها
تصویر یک کوچه ، تا انتهای غربت دنیا
در امتداد تنگ آن کوچه
تصویر دست کودکی در دست مادر بود
تنهاتر از تنها ... تنهاتر از تنها
وقتی هوا تاریک و روشن بود
چشمان کودک سایه ای را دید !
در سینه قلب کوچکش لرزید ،
وقتی که آن سایه ...
با چشم هایی بی حیا ، نزدیک مادر شد !
از آسمان چیزی شبیه یاس می بارید
ناگاه از اعماق دوزخ صیحه ای آمد
دستی شبیه داس بالا رفت ...
از رعد و برق بی نهیبی، تار می شد تار میشد
چشمان اشک آلود مادر
تنهای تنها ...
وقتی که آن کودک ، با مادرش روی زمین افتاد
از لابلای درزهای سنگی دیوار ،
اشکی به رنگ لاله می بارید
رویای خاک آلودۀ خود را
با آسمانی درد تا خانه
در سینه نهان می کرد
تنهای تنها ، تنهای تنها ...
وا اُمّاه ... وا اُمّاه ... وا اُمّاه
---------------------------------------------------
دریافت ==>> راست کلیک ، save target as :
[External Link Removed for Guests]
.
