تکيه بر همين ديوار!

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Member
Member
پست: 57
تاریخ عضویت: شنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۶, ۱۱:۰۸ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 65 بار
سپاس‌های دریافتی: 138 بار

تکيه بر همين ديوار!

پست توسط هاجر »

[align=center]تکيه بر همين ديوار! 

 
ايستاده بود پشت همين در تکيه داده به همين ديوار و در را روي پيامبري باز کرده بود که هرصبح پيش از مسجد مي آمد که بگويد:"پدرت فدايت دخترم"!.

ايستاده بود پشت همين در تکيه داده به همين ديوار و در را روي پيامبر باز کرده بود که هر غروب مي آمد که بگويد"شادي دلم!پاره تنم!".

ايستاده بود پشت همين در تکيه داده به همين ديوار و در را روي پيامبري باز کرده بود که مي خواست برود سفر وآمده بود زير گلوي او را ببوسد.

ايستاده بود پشت همين در تکيه داده به همين ديوار و در را روي پيامبري باز کرده بود که پي "کساي يماني" ميگشت تا در آن آرامش يابد.

ايستاده بود پشت همين در تکيه داده به همين ديوار و در را روي علي(ع) باز کرده بود.روي علي که بيتاب ميشد مي گفت:بوي برادرم محمد(ص) مي آيد.

ايستاده بود پشت همين در تکيه داده به همين ديوار يعني آيا در را روي جبرئيل خودش باز کرده بود؟

ايستاده بود پشت همين در تکيه داده بود به همين ديوار و تنها گليم زير پايش را بخشيده بود.

ايستاده بود پشت همين در تکيه داده به همين ديوار و پارچه اي کشيده بود روي سرش چون حتي چادرش را بخشيده بود.

ايستاده بود پشت همين در تکيه داده به همين ديوار و بصورت شرمنده زني که براي بار دهم سوالي را مي پرسيد لبخند زده بود.

ايستاده بود پشت همين در تکيه داده به همين ديوار و و در را روي چشم هاي خيس علي باز کرده بود.روي مردي که جانش و برادرش را از دست داده است.

ايستاده بود پشت همين در تکيه داده به همين ديوار و به بلال که ساکت و محزون آن پشت ايستاده بود،گفت:اذان بگو،من دلتنگم.

ايستاده بود پشت همين در تکيه داده به همين ديوار و در را روي علي باز کرده بود که مي آمد تا براي سالهاي طولاني خانه نشين باشد.

ايستاده بود پشت همين در تکيه داده به همين ديوار و گفته بود:"نمي گذارم ببريدش". 

 ايستاده بود پشت همين در تکيه داده بود درست بر همين ديوار که....! 

 
اللهم العن قتلة فاطمة الزهرا زرهم عذابا فوق عذاب و هوانا فوق هوان
يا زهراي اطهر
 
[align=
ارسال پست

بازگشت به “قطعه ادبي”