شناخت صحيح شخصيت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى هر مسلمان ضرورتى انكارناپذير است; زيرا براى فهميدن معارف اسلام و پيروى از دستورات حيات بخش حضرت رسول صلى الله عليه و آله معرفتشايسته مقام و منزلت آن حضرت مىتواند تاثيرى به سزا بگذارد . اگر ما بتوانيم حداقل در حد توان خود عظمت روحى و زواياى شخصيتبيكران آن فرستاده الهى و رهبر اسلاميان را به دست آوريم، در اقتداء به گفتار و رفتار حضرتش موفقتر و علاقهمندتر خواهيم شد . براى شناختن آن يگانه دوران و سرور كائنات جهان، خاطره و گفتارهاى نزديكترين يار و آگاهترين شاگرد و همراهش، حضرت على عليه السلام، مطمئنترين وسيله مىباشد; چرا كه على عليه السلام حافظ اسرار و آرام بخش دل پيامبر صلى الله عليه و آله بود . مولاى متقيان عليه السلام در مورد جايگاه والاى خود در نزد پيامبر عليه السلام مىگويد: «وقد علمتم موضعى من رسول الله صلى الله عليه و آله بالقرابة القريبة والمنزلة الخصيصة; (1) شما منزلت مرا در نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله مىدانيد كه چگونه نزديكترين خويشاوندى و خصوصىترين جايگاه را در پيشگاه آن حضرت داشتم .» آنگاه در توضيح سخن خود مىافزايد:
«پيامبر صلى الله عليه و آله در دوران كودكىام، مرا در اتاق خصوصى خود مىنشاند و در آغوش خود مىگرفت و ... گاهى غذا را لقمه لقمه در دهانم مىگذاشت، هرگز در گفتارم دروغ و در رفتارم خطايى مشاهده نكرد ... من همواره به همراه پيامبر صلى الله عليه و آله بودم، همانند فرزندى كه پيوسته در كنار مادر است . آن حضرت هر روز نشانه تازهاى از اخلاق نيكويش را برايم آشكار مىكرد و به من فرمان مىداد كه به او اقتداء كنم . پيامبر صلى الله عليه و آله در هر سالى مدتى را به غار حراء مىرفت و به غير از من هيچ كس او را نمىديد . در آن هنگام اسلام جز خانه پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه هيچ يك از مكيان راه نيافته بود و تعداد مسلمانان به وجود پيامبر صلى الله عليه و آله و خديجه و من محدود مىشد . من نور وحى و رسالت را مىديدم و بوى نبوت را استشمام مىكردم . هنگامى كه بر حضرت رسول صلى الله عليه و آله وحى نازل شد، من ناله شيطان را شنيدم، از پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال كردم: «يا رسول الله! ما هذه الرنة؟ فقال صلى الله عليه و آله: هذا الشيطان قد ايس من عبادته، انك تسمع ما اسمع وترى ما ارى الا انك لستبنبى ولكنك لوزير وانك لعلى خير; (2) يا رسول الله! اين ناله كيست؟ فرمود: صداى ضجه شيطان است كه از پرستش خود مايوس گرديد . [و فرمود: على جان!] تو آنچه من مىشنوم، مىشنوى و آنچه را كه من مىبينم، تو نيز مىبينى; جز اينكه تو پيامبر نيستى، بلكه وزير و جانشين هستى و در راه نيك گام برمىدارى .»
حال، با توجه به جايگاه والاى اميرمؤمنان، على عليه السلام به خاطرات و گفتارهاى آن حضرت در زمينه خدمات و سيره و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله مىپردازيم .
زهد و ساده زيستى پيامبر صلى الله عليه و آله
زهد و ساده زيستى از كردارهاى ستودهاى است كه موجب بسيارى از كمالات روحى در وجود انسان مىباشد . از بارزترين صفات رسولان الهى كه آنان را در امر تبليغ دين و رساندن رسالت الهى خود به گوش جهانيان موفق ساخته، زهد و ساده زيستىشان بوده است . رسولان الهى بر اين باور بودند كه «ان الله عزوجل فرض على ائمة العدل ان يقدروا انفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيغ بالفقير فقره; (3) خداوند عزوجل بر پيشوايان عادل واجب كرده است كه خود را با مردم ناتوان برابر قرار دهند تا تنگ دستى، مستمندان را به طغيان و سركشى وادار نكند .»
اميرمؤمنان على عليه السلام در تشريح سيره نبوى صلى الله عليه و آله به اين ويژگى آن حضرت مىپردازد و توضيح مىدهد كه: «پيامبر از دنيا چندان نخورد كه دهان را پر كند و به دنيا با گوشه چشمش نگريست . دو پهلويش از تمام مردم فرو رفتهتر و شكمش از همه خالىتر بود . دنيا را به آن حضرت عرضه كردند، اما نپذيرفت و هر چه را كه احساس مىكرد خدا دشمن مىدارد، آن را دشمن مىدانست .» (4)
امام در ادامه گفتار خويش به ساده زيستى و بىتكلف بودن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرداخته، مىفرمايد: «ولقد كان صلى الله عليه و آله ياكل على الارض ويجلس جلسة العبد ويخصف بيده نعله ويرقع بيده ثوبه ويركب الحمار العارى ويردف خلفه ويكون الستر على باب بيته فتكون فيه التصاوير فيقول: يا فلانة لاحدى ازواجه غيبيه عنى فانى اذا نظرت اليه ذكرت الدنيا وزخارفها; (5) [رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله همواره بر روى زمين غذا مىخورد و همانند بندگان مىنشست و با دستخود كفشش را وصله مىزد و لباس خود را مىدوخت و بر الاغ برهنه و بىتجهيزات سوار مىشد و شخص ديگرى را نيز به همراه خود سوار مىكرد . [روزى متوجه شد كه] پردهاى بر در خانهاش آويخته شده كه نقش و نگار و تصوير داشت، به يكى از همسرانش فرمود: اين پرده را از برابر چشمانم دور كن كه هر گاه نگاهم به آن مىافتد، به ياد دنيا و زينتهاى آن مىافتم .»
«فما اعظم منة الله عندنا حين انعم علينا به سلفا نتبعه وقائدا نطا عقبه! والله لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحييت من راقعها; (6) چقدر بزرگ است منتى كه خداوند متعال با فرستادن چنين پيامبرى بر ما گذاشته است; بزرگ رهبرى كه بايد پشتسر او حركت كنيم و راهش را ادامه دهيم . به خدا سوگند! من نيز آن قدر اين پيراهن پشمين را وصله زدهام كه از پينه كننده آن شرمسار شدهام .»
شهريار تبريزى اين سخن مولا را چه زيبا به تصوير كشيده است:
در جهانى همه شور و همه شر
ها على بشر كيف بشر
كفن از گريه غسال خجل
پيرهن از رخ وصال خجل
شيعيان مست ولاى تو على
جان عالم به فداى تو على
آن حضرت در سخن ديگرى، زندگى زاهدانه و بىتجمل رسول بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله را چنين بيان مىكند: «قد حقر الدنيا وصغرها واهون بها وهونها وعلم ان الله زواها عنه اختيارا وبسطها لغيره احتقارا، فاعرض عن الدنيا بقلبه وامات ذكرها عن نفسه; (7) [پيامبر صلى الله عليه و آله] دنيا را كوچك شمرد و به ديگران نيز كوچك جلوه داد و آن را بىارزش محسوب كرد و به ديگران نيز خوار و بىمقدار بودن آن را فهمانيد . مىدانست كه خداوند براى [تعظيم و قدرشناسى از شخصيت] و برگزيدن او دنيا را از وى دور ساخت و آن را به خاطر ناچيز و بىارزش بودنش به ديگران بخشيد . به همين جهت، از دل و جان از دنيا گرايى اعراض كرد و ياد و خاطره دنيا را از وجودش پاك نمود .»
مولاى عارفان، اخلاق نبوى را در دورى از تجملات و تشريفات دنيوى تشريح كرده، گفتارش را چنين ادامه مىدهد: «خرج من الدنيا خميصا وورد الآخرة سليما لم يضع حجرا على حجر حتى مضى لسبيله; (8) پيامبر صلى الله عليه و آله با شكمى گرسنه از دنيا رفت و با سلامت وارد آخرت گرديد . او سنگ روى سنگى نگذاشت تا اينكه از دنيا رحلت كرد .»
در اينجا نقل روايتى در مورد زندگى زاهدانه پيامبر صلى الله عليه و آله مناسب مىنمايد:
زيد بن حارث روايت كرده است كه در يكى از روزها رسول خدا صلى الله عليه و آله روى حصيرى خوابيده بود و نشانههاى زبرى حصير بر بدن مباركش اثر گذاشته بود . عايشه از روى دلسوزى به حضرتش عرضه داشت: يا رسول الله! «كسرى» و «قيصر» (پادشاهان ايران و روم) كشورهاى پهناورى را در سلطه خود دارند و از همه گونه نعمت دنيوى برخور دارند، ولى شما كه رسول خدا و پيامبر الهى هستيد از همه چيز تهى دست مىباشيد تا آنجا كه روى حصير استراحت مىكنيد و لباس ارزان قيمت مىپوشيد! حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: «عايشه! چه خيال مىكنى! هر گاه من بخواهم، كوهها طلا مىشوند و با من به حركت در مىآيند . روزى جبرئيل عليه السلام بر من نازل شد و كليد خزينه و گنجينههاى جهان را در اختيار من گذاشت، اما من نپذيرفتم .»
سپس حضرت رسول صلى الله عليه و آله براى اينكه اين حقيقت را آشكارا به عايشه نشان دهد، به او فرمود: «اى عايشه! حصير را بلند كن!» او نيز دستور حضرت را اجرا كرد و در هر گوشه آن مقدار زيادى طلا را مشاهده كرد كه يك مرد به تنهايى توان حمل آن را نداشت . سپس به عايشه فرمود: «نگاه كن! و طلاها را از نزديك مشاهده كن، اما بدان كه دنيا و تمام زيباييهاى فريبنده و ظاهرى آن از نظر خداى تعالى به اندازه بال پشهاى ارزش و اعتبار ندارد .» بعد از آن، قطعههاى طلا از نظرها پوشيده شد . (9)
البته بديهى است كه بهره گرفتن از دنيا براى آخرت امرى مذموم نيست، بلكه علاقه به دنيا و دوست داشتن آن در مقابل آخرت و ارزشهاى معنوى ناپسند است .
استقامتبىنظير
حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله در راه نشر معارف الهى و رسالت آسمانى خود آن چنان آزار و اذيت ديد و مشكلات و سختيها را متحمل شد كه هيچ يك از رهبران الهى مثل آن بزرگوار گرفتار موانع راه رسالت نبودند . به همين جهت، همواره مىفرمود: «ما اوذى نبى مثل ما اوذيت; (10) هيچ پيامبرى همانند من مورد آزار و اذيت قرار نگرفت .»
در برخى آيات قرآن به مشكلات و گرفتاريهاى پيامبر صلى الله عليه و آله اشاره شده است . در سوره حجر مىفرمايد: «وقالوا يا ايها الذى نزل عليه الذكر انك لمجنون» ; (11) «و مخالفين آن حضرت گفتند: اى كسى كه آيات خدا به او نازل مىشود، همانا تو ديوانه هستى!»
اما رسول بزرگوار اسلام در برابر مشكلات و گرفتاريها، مثل كوهى استوار ايستاد و بر رسالات الهى خود اصرار ورزيد و لحظهاى خم به ابرو نياورد . به همين جهت، اميرمؤمنان على عليه السلام در نهج البلاغه استقامتبىنظير حضرتش را با عباراتى زيبا، مىستايد و مىفرمايد:
«دعا الى طاعته وقاهر اعدائه جهادا عن دينه، لايثنيه عن ذلك اجتماع على تكذيبه والتماس لاطفاء نوره; (12) [انسانها را] به اطاعت الهى دعوت كرد و با دشمنان خدا در راه دين او جهاد نمود و بر همهشان غالب گرديد . همبستگى دشمنان كه او را به دروغگويى متهم مىكردند، وى را از انجام وظائف الهىاش باز نداشت و تلاش مخالفين براى خاموش كردن نور رسالتبه نتيجهاى نرسيد .»
در مقابل دشمنان لجوج
على عليه السلام در فرازى از گفتار خويش به لجاجت دشمنان پيامبر صلى الله عليه و آله اشاره مىكند و گوشهاى از گرفتاريهاى پيامبر صلى الله عليه و آله و استقامت و مقابله آن حضرت را با دشمنان خيره سر و بىمنطق اسلام كه خود شخصا شاهد آن بوده است، چنين گزارش مىكند:
«روزى در حضور پيامبر صلى الله عليه و آله بودم كه سران قريش نزد او آمدند و گفتند: اى محمد! تو ادعاى بزرگى كردهاى كه هيچ يك از پدران و خاندانت نكردند . ما از تو معجزهاى مىخواهيم; اگر از عهدهاش برآيى، معلوم مىشود كه تو حقيقتا فرستاده خدايى، و اگر نتوانى، خواهيم فهميد كه تو ساحر و دروغگويى! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: شما چه مىخواهيد؟ گفتند: اين درخت را بگو تا از ريشه كنده شده و در پيش تو بايستد! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: ««ان الله على كل شىء قدير» (13) فان فعل الله لكم ذلك اتؤمنون وتشهدون بالحق; خداوند بر همه چيز قادر است; حال اگر خداوند متعال اين كار را براى شما انجام دهد، آيا ايمان خواهيد آورد و به حق شهادت مىدهيد؟» گفتند: آرى . آنگاه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به درخت اشاره كرد و فرمود: «يا ايتها الشجرة ان كنت تؤمنين بالله واليوم الآخر وتعلمين انى رسول الله، فانقلعى بعروقك حتى تقفى بين يدى باذن الله; اى درخت! اگر به خدا و روز قيامت ايمان دارى و مىدانى من پيامبر خدايم، از زمين با ريشههايت كنده شو و به فرمان خدا در پيش روى من قرار گير!» قسم به خدايى كه آن حضرت را به پيامبرى مبعوث كرد! درختبا ريشه هايش از زمين كنده شد، و با صدايى بلند، همانند صداى به هم خوردن بالهاى پرندگان يا به هم خوردن شاخههاى درختان جلو آمده، در مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله ايستاد; طورى كه برخى از شاخههاى بلندش روى دوش پيامبر صلى الله عليه و آله و برخى نيز بر شانه من قرار گرفت كه در طرف راست پيامبر صلى الله عليه و آله ايستاده بودم . هنگامى كه مشركان اين اعجاز آسمانى را با شگفتى تمام مشاهده كردند با كفر و عناد و لجاجتخاصى گفتند: به درخت دستور بده نصفش جلو بيايد و نصف ديگرش در جاى خود باقى بماند! به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله، نيمى از درختبا وضعى شگفت آور از نصفه ديگرش جدا شد و با صداى اعجابانگيز به پيامبر صلى الله عليه و آله نزديك شد; گويا اينكه مىخواستبه دور حضرت رسول صلى الله عليه و آله بگردد . اما دشمنان مشرك و مغرور پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند: بگو درختبه حال اولش برگردد! پيامبر صلى الله عليه و آله با كرامت آسمانى خويش درخت را به حال اولش باز گرداند . در اين لحظه من گفتم: «لا اله الا الله، انى اول مؤمن بك يا رسول الله واول من اقر بان الشجرة فعلت ما فعلتبامر الله تعالى تصديقا بنبوتك واجلالا لكلمتك; خدايى جز خداى يگانه نيست . اى رسول خدا! من نخستين كسى هستم كه به تو ايمان آوردم و اولين فردى هستم كه اقرار مىكنم: درختبا اذن خدا براى اثبات نبوت تو و نشان دادن عظمتشخصيت تو در پيشگاه حضرت حق، آنچه را كه خواستى برايت انجام داد .» اما باز هم سران معاند كفار گفتند: او ساحرى دروغگو است كه سحرى تعجبانگيز دارد و خيلى در كارش ماهر است . و خطاب به رسول الله گفتند: آيا نبوت تو را جز امثال على عليه السلام، كس ديگرى نيز باور مىكند!» (14)
دعوت خويشاوندان
اميرمؤمنان على عليه السلام خاطرات خود را از دوران اوليه اسلام در فرصتهاى مناسبى بيان نموده است . يكى از مهمترين خاطرات آن حضرت روزى است كه رسول گرامى اسلام از سوى خداوند متعال مامور شد كه خويشاوندان نزديك خود را به اسلام دعوت كند . اميرمؤمنان ماجراى آن روز را اين گونه شرح مىدهد:
«چون آيه «وانذر عشيرتك الاقربين» (15) بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد، مرا خواستند و فرمودند: خدا به من امر كرده ستخويشان و نزديكان خود را هشدار دهم و از عذاب دوزخ بترسانم . من خود را با تكليفى سخت روبهرو ديدم و دانستم كه اگر آنان را به اسلام بخوانم، پاسخ مثبت نخواهم شنيد . از اين رو، خاموش ماندم و اين راز را در دل نگه داشتم تا اينكه جبرئيل آمد و گفت: «يا محمد! انك ان لم تفعل ما امرت به عذبك ربك; اى محمد! اگر آنچه را كه به آن امر شدهاى به جا نياورى تو را عذاب خواهد كرد .» اكنون تو اى على! با پيمانهاى گندم و يك ران گوسفند غذايى آماده كن و در ظرفى مقدارى شير نيز فراهم كن! سپس همه فرزندان عبدالمطلب را بخوان تا پيش من آيند و با آنان سخن گويم و پيام الهى را به آنان برسانم .
من آنچه را كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمان داده بود، به انجام رساندم و فرزندان عبدالمطلب را دعوت كردم . در آن روز حدود چهل نفر كه عموهاى پيامبر عليه السلام نيز، از جمله: ابوطالب، حمزه، عباس و ابولهب در بين آنان ديده مىشدند، به حضور پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمدند . در آن هنگام، رسول خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود: يا على! غذايى را كه فراهم كردهاى، بياور! غذا را آوردم . چون آن را بر زمين نهادم، پيامبر فرمود: بفرماييد! بخوريد به نام خدا! آنان از آن غذاى با ركتخوردند تا اينكه كاملا سير شدند . سپس از آن شير نيز همه شان سيراب شدند و رفتند .
فرداى آن روز نيز پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: بار ديگر همانند غذاى ديروز را آماده كن و فرزندان عبدالمطلب را فرا خوان! من نيز چنان كردم، وقتى مهمانان حاضر شدند و مثل روز قبل از غذا تناول كردند و كاملا سير شدند، پيامبر خطاب به آنان فرمود: اى فرزندان عبدالمطلب! به خدا سوگند! من در همه عرب جوانى را سراغ ندارم كه چيزى بهتر و برتر از آن چيزى كه من براى شما آوردهام، براى قوم خويش آورده باشد . من خير دنيا و آخرت را براى شما آوردهام و خدا به من امر كرده است، شما را به دين اسلام دعوت كنم . اكنون كدام يك از شما در اين امر مرا يارى مىدهد تا برادر و وصى و خليفه من ميان شما باشد؟
عموها و عموزادگان پيامبر صلى الله عليه و آله لب فرو بسته و هيچ نگفتند . من كه در ميان آنان كم سن و سالترين بودم، گفتم: يا رسول الله! من وزير و ياور تو خواهم بود . آن گاه رسول خدا صلى الله عليه و آله دست مرا گرفت و گفت: «ان هذا اخى و وصيى ووزيرى وخليفتى فيكم فاسمعوا له واطيعوا; (16) اين على، برادر، وصى، وزير و جانشين من در ميان شما خواهد بود . دستور او را بشنويد و از او اطاعت كنيد!»
آن گروه بعد از شنيدن اين سخن، به همديگر نگاه كردند و خنديدند و به ابوطالب گفتند: شنيدى! به تو دستور داد تا از پسرت اطاعت كنى!»
شبى سرنوشتساز
پس از بيعت عقبه دوم، مشركان مكه در شوراى «دارالندوه» تصميم خطرناكى را در مورد رسول خدا صلى الله عليه و آله گرفتند . آنان در حالى كه اصلىترين راههاى خروجى مكه را مسدود كرده بودند، در شب مقرر، در صدد اجراى طرح شوم خود - برنامه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله - برآمدند . به همين جهت، رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله طبق دستور الهى اموريتيافت تا على عليه السلام را در جاى خود قرار داده، شبانه از مكه خارج شود . على عليه السلام نيز با اطاعت از دستور خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله آن شب در بستر حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله خوابيد و با مشتبه كردن امر بر قريش، زمينه را فراهم آورد تا رسول خدا صلى الله عليه و آله با استفاده از تاريكى شب مكه را ترك كند .
در ميان سيره نويسان شبى را كه على عليه السلام در بستر پيامبر خوابيد و با آگاهى كامل از خطر قتل خود، مشتاقانه براى نجات جان مقتداى محبوبش گام به سوى بستر نهاد، «ليلة المبيت» نام گرفته است .
مولاى متقيان على عليه السلام، داستان سرنوشتساز آن شب را چنين نقل مىكند: «رسول خدا صلى الله عليه و آله آن شب مرا خواست و فرمود: على جان! قريش براى قتل من توطئه كردهاند و قرار است امشب آن را به مرحله عمل درآورند، تو در بستر من بخواب تا اينكه من از مكه خارج شوم و اين فرمان الهى است كه به من ابلاغ شده است . من بدون هيچ درنگى گفتم: چشم! اطاعت مىكنم . شب حادثه، من در بستر رسول خدا صلى الله عليه و آله خوابيدم . همچنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده بود، مشركان مكه پاسى از شب گذشته، خانه آن حضرت را محاصره كردند . رسول خدا صلى الله عليه و آله بنا به دستور خداوند متعال شبانه از منزل بيرون رفت . پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه اين آيه را قرائت مىكرد: «وجعلنا من بين ايديهم سدا ومن خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لايبصرون» (17) از مقابل آنان گذشت و مهاجمان وجود مقدس آن حضرت را هيچ نديدند .
نزديكهاى صبح بود كه آنان به داخل منزل ريختند و به خيال اينكه من، محمد صلى الله عليه و آله هستم، به سوى بستر هجوم آوردند . در اين هنگام، با كمال خونسردى روپوش را كنار زدم و سر از بستر بلند كردم . با ديدن اين صحنه، آنان در نهايتشگفتى به همديگر خيره شدند و گفتند: على! گفتم: بلى . گفتند: پس محمد كجاست؟ گفتم: از شهر شما خارج شد . پرسيدند: به كدام سمت رفت . گفتم: خدا داناتر است . آنان مرا رها كرده، از منزل پيامبر صلى الله عليه و آله خارج شدند ... .» (18)
طبق گفته محدثان و مفسران، آيه «ومن الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله» ; (19) «بعضى از مردم جان خود را به خاطر خشنودى خدا مىفروشند .» درباره فداكارى على عليه السلام در شب «ليلة المبيت» نازل شده است . (20)
على عليه السلام بر دوش پيامبر صلى الله عليه و آله
امام على عليه السلام در يكى از روزها كه به اهل مدينه و ياران و اصحاب پيامبر احتجاج مىنمود و از ولايت و وصايتخويش دفاع مىكرد، در فرازى از دفاعيه خود فرمود: «فهل فيكم احد حمله رسول الله صلى الله عليه و آله على كتفه حتى كسر الاصنام التى كانت على الكعبة غيرى؟ قالوا لا; (21) [اى مسلمانان] آيا در ميان شما به غير از من كسى هست كه رسول خدا صلى الله عليه و آله او را به دوش خود سوار كرده تا بتهاى مشركان را از بام كعبه به زير كشيده باشد؟ گفتند: نه .»
اميرمؤمنان على عليه السلام خود، اين ماجرا را اين گونه توضيح مىدهد: «شبى پيامبر صلى الله عليه و آله مرا به منزل خديجه دعوت كرد . زمانى كه به آنجا رفتم، فرمود: يا على! به همراه من بيا! آن حضرت در آن شب از منزل خارج شد و من نيز به دنبال او رفتم . او همچنان در دل شب مىرفت و من نيز پشتسرش در حركتبودم . از كوچههاى مكه گذشتيم تا اينكه به مقابل خانه كعبه رسيديم . در آن لحظه، به لطف الهى همه خواب بودند و كسى از مردم مكه بيدار به نظر نمىرسيد . رسول خدا صلى الله عليه و آله خطاب به من فرمود: يا على! گفتم: لبيك يا رسول الله! فرمود: بيا از دوش من بالا برو! سپس حضرت رسول صلى الله عليه و آله خم شد و من از دوش آن حضرت بالا رفتم و به پشتبام كعبه رسيدم . تمام بتهاى موجود را سرنگون كردم و سپس از آنجا دور شديم و به منزل خديجه برگشتيم . پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از اين ماجرا به من فرمود: «اول من كسر الاصنام جدك ابراهيم ثم انتيا على; (22) اولين كسى كه بتها را شكست، جدت ابراهيم بود و بعد از او تو هستى على!»
لحظات حزن انگيز
اميرمؤمنان، على عليه السلام از آخرين لحظات حيات پر بار حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله خاطراتى نقل مىكند كه براى هر خوانندهاى تلخ و ناگوار است . حضرت مىفرمايد: «ولقد قبض رسول الله صلى الله عليه و آله وان راسه على صدرى ولقد سالت نفسه فى كفى فامررتها على وجهى ولقد وليت غسله صلى الله عليه و آله والملائكة اعوانى ... ; رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه سرش بر روى سينهام بود، قبض روح گرديد و جان او در كف من روان شد و آن را بر چهره خويش كشيدم . متولى غسل پيامبر صلى الله عليه و آله من بودم و ملائكه الهى مرا يارى مىكردند .»
آن حضرت ادامه مىدهد: «گويا در و ديوار خانه در آن لحظه غمبار هم نوا با جن و انس گريه مىكردند و در عزاى پيامبر صلى الله عليه و آله ضجه مىزدند . گروهى از فرشتگان پايين مىآمدند و گروهى ديگر به آسمان مىرفتند . گوش من صداى آهسته آنان را كه بر آن حضرت نماز مىخواندند كاملا مىشنيد . تا هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را در حجرهاش دفن كرديم . چه كسى در زندگى و در هنگام مرگ پيامبر صلى الله عليه و آله از من به آن حضرت سزاوارتر است؟» (23)
درد نامه هجران
اميرمؤمنان على عليه السلام در فراق رسول خدا صلى الله عليه و آله از همه مسلمانان بيشتر محزون و غمگين بود; چرا كه پيامبر ركن مهم اسلام و پشتوانه عظيمى براى على عليه السلام بود . به همين جهت، در رحلت او اشك ماتم مىريخت و با سوز و گداز در هنگام غسل دادن به بدن مطهر پيامبر اندوه فراوان انباشته در دلش را با اين كلمات ابراز مىداشت و به خود اين گونه تسلى مىداد: «بابى انت وامى يا رسول الله لقد انقطع بموتك ما لم ينقطع بموت غيرك من النبوة والانباء واخبار السماء; (24) پدر و مادرم فداى تو اى رسول خدا! با رحلت تو ارتباطى قطع شد كه با مرگ ديگران چنين نشده بود; با رحلت تو رشته پيامبرى گسسته و فرود آمدن اخبار آسمانى قطع گرديد .»
«و لولا انك امرت بالصبر ونهيت عن الجزع لانفدنا عليك ماء الشئون ولكان الداء مما طلا والكمد محالفا، وقلالك ولكنه ما لا يملك رده ولا يستطاع دفعه بابى انت وامى اذكرنا عند ربك واجعلنا من بالك; (25) اگر به صبر و بردبارى فرمان نمىدادى و از جزع و فزع باز نداشته بودى، آن قدر اشك مىريختيم تا اشكهايمان تمام شود و اين درد جانكاه فراق هميشه در دلم تجديد مىشد و اندوهم جاودانه مىماند . البته كه اينها در مصيبت تو ناچيز است . چه كنم كه زندگى را بعد از مرگ نمىتوان دوباره برگرداند و از مرگ نمىشود جلوگيرى كرد! پدر و مادرم به فدايت! ما را در محضر خدا ياد كن و ما را به خاطرت بسپار .»
على عليه السلام آن روز با پيامبر صلى الله عليه و آله وداع كرد و آن حضرت را به خاك سپرد ولى هيچ گاه خاطرات شيرين خود را با آن حضرت فراموش نمىكرد; حتى در آخرين روزهاى عمر با بركتخود - همان روزى كه آن حضرت در مسجد كوفه در سال چهلم هجرت ضربتخورد - به ياد پيامبر صلى الله عليه و آله بود . على عليه السلام خاطره آن شب غمبار را چنين نقل مىكند: «آن شب در عالم رؤيا رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديدم، به آن حضرت شكايت كرده، عرضه داشتم: «يا رسول الله! ماذا لقيت من امتك من الاود واللدد؟ فقال: ادع عليهم، فقلت: ابدلنى الله بهم خيرا منهم وابدلهم بى شرا لهم منى; (26) اى رسول خدا! آيا مىدانى از امت تو و لجبازى و دشمنى آنان چهها كشيدم؟ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: آنان را نفرين كن! من گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد و به جاى من دشمن بدى را بر آنها مسلط گرداند .»
پىنوشت:
) نهج البلاغه، خطبه قاصعه .
) همان .
) الكافى، ج1، ص410 .
) نهج البلاغه، خطبه 160 .
) همان .
) همان .
7) همان، خطبه 109 .
) همان، خطبه 160 .
) حلية الاولياء، ج8، ص138 .
0) كشف الغمه، ج2، ص537 .
1) حجر/6 .
2) نهج البلاغه، خطبه 190 .
3) بقره/20 .
4) نهج البلاغه، خطبه 192 .
5) شعرا/214 .
6) بحارالانوار، ج18، ص192; دانشنامه امام على عليه السلام، ج10، ص270 .
7) يس/9 .
8) بحارالانوار، ج19، ص73 .
9) بقره/207 .
0) التبيان، ج2، ص182; تفسير قرطبى، ج3، ص21 .
1) امالى شيخ طوسى، ص549 .
2) الفضائل، ابن شاذان، ص97 .
3) نهج البلاغه، خطبه 197 .
4) همان، خطبه 235 .
5) همان .
6) همان، خطبه 70
[External Link Removed for Guests]
خاطرات امام على عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
مدیر انجمن: شورای نظارت
ارسال پست
تعداد پست ها:1
• صفحه 1 از 1
ارسال پست
تعداد پست ها:1
• صفحه 1 از 1
بازگشت به “اميرالمومنين علي (علیه السّلام)”
پرش به
- بخش داخلی
- ↲ قوانين و اخبار سايت
- ↲ سوال ، پيشنهاد و انتقادها
- ↲ سرویس میزبانی وب - ETEGHADAT Web Hosting
- گنجینه ثـقلیـن
- ↲ قرآن مجید
- ↲ متن و ترجمه قرآن کریم
- ↲ تفسیر
- ↲ علوم قرآنی
- ↲ اهل بيت (عليهم السلام)
- ↲ پيامبر اکرم (صلّي الله علیه و آله و سلّم)
- ↲ اميرالمومنين علي (علیه السّلام)
- ↲ فاطمة الزهراء (سلام الله علیها)
- ↲ امام حسن مجتبی (علیه السّلام)
- ↲ امام حسین (علیه السّلام)
- ↲ امام زین العابدین (علیه السّلام)
- ↲ امام محمد باقر (علیه السّلام)
- ↲ امام جعفر صادق (علیه السّلام)
- ↲ امام موسي کاظم (علیه السّلام)
- ↲ امام رضا (علیه السّلام)
- ↲ امام جواد (علیه السّلام)
- ↲ امام هادی (علیه السّلام)
- ↲ امام حسن عسکری (علیه السّلام)
- ↲ صاحب الزمان (عجّل الله تعالي فرجه الشّریف)
- ↲ حديث
- ↲ نهج البلاغه
- ↲ صحیفه سجادیه
- ↲ خطابه غدیر
- ↲ ادعيه و زيارات
- ↲ علوم حدیث
- اصـول ديــن
- ↲ خدا شناسی
- ↲ عدل
- ↲ پیغمبر شناسی
- ↲ امام شناسی
- ↲ مهدویت (عج)
- ↲ معاد
- فـروع ديـن
- ↲ احکام عبادات
- ↲ نماز
- ↲ روزه
- ↲ حج
- ↲ احکام معاملات
- ↲ ساير احکام
- اديـان و مـذاهب
- ↲ اسلام
- ↲ ره یافتگان
- ↲ نقد سایر اندیشه ها
- ↲ وهابیت
- ↲ بهائیت
- ↲ مسیحیت
- ↲ یهودیت
- ↲ زرتشت
- ↲ شیطان پرستی
- ↲ صوفیه
- سایر مباحث تخصصی
- ↲ اخـلاق
- ↲ آداب
- ↲ مهارت های زندگی
- ↲ زن و خانواده
- ↲ ازدواج و زناشویی
- ↲ کودکان و نوجوانان
- ↲ جوانان
- ↲ تاريخ
- ↲ شخصيت ها
- ↲ اخیار
- ↲ اشرار
- ↲ کتابخانه
- ↲ کتاب مخصوص ویندوز
- ↲ کتاب مخصوص موبایل
- ↲ کتابشناسي
- ↲ بخش ادبي
- ↲ شعر
- ↲ داستان
- ↲ قطعه ادبي
- ↲ نکته ها و لطایف
- ↲ پرسش و پاسخ
- بخش عمومی
- ↲ مناسبت و یادواره
- ↲ ماه مبارک رمضان
- ↲ اخبار مذهبي
- ↲ فعالیتهای جمعی
- ↲ نمایشگاه اعتقادات
- ↲ دیگر گفتگو ها
- صوت
- ↲ تلاوت
- ↲ دعا و زیارت
- ↲ مداحی و روضه
- ↲ مناسبت ها
- ↲ مولودی و همخوانی
- ↲ جلسات سخنرانی
- ↲ قصه
- ↲ دیگر نواها
- ↲ معرفی و بررسی آثار صوتی تصویری
- تصویر
- ↲ فیلم
- ↲ فلش
- ↲ اماکن مذهبی
- ↲ دیگر تصاویر
- ↲ گرافیک مذهبی
- ↲ آموزش و سوالات
- ↲ پشت زمینه
- ↲ طرح و ایده
- چندرسانه ای
- ↲ همراه مذهبی
- ↲ نرم افزارهای اسلامی
- ↲ معرفی پايگاه ها