ميلاد امام حسن(ع) *** شعر

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Iron
Iron
پست: 291
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۶, ۲:۰۴ ب.ظ
محل اقامت: همين نزديکي ها جنب دلهاي شما
سپاس‌های ارسالی: 139 بار
سپاس‌های دریافتی: 424 بار

ميلاد امام حسن(ع) *** شعر

پست توسط yeganeh »

ميلاديه



ای نور قدیم کردگاری

ایتازه تر از گل بهاری


گل با همه حسن پیش رویت

خاری بود از جمال، عاری


زان دیدة مست نرگس آموخت

خود شیوة مستی و خماری


در شام فراق عاشقانرا

گیسوی تو رمز بی قراری


ماه رمضان ز روی ماهت

شد چشمة مهر کردگاری


نور تو صفای طور سیناست

کوی تو حریم دلسپاری


بر سینة خاک مدفن تست

رخشنده مدال افتخاری


ای نور زمین و آسمانها

ای آینة جمال باری


بر لوح زمان بخط زرین

گفتار تو مانده یادگاری


از نور تو ایچراغ دانش

تاریکی جهل شد فراری


عید است شها گدای خود را

از بارگهت مران بخواری


خاموش (حسان) که خودشه دین

داند ره و رسم بنده داری

-----------------------------------------------------------



نور دو چشم مرتضي (ع)



از زلف و خط و قد و خدّ پيوسته دارد ماه من


مُشكي به عنبر برده سر، سروي مرتب با سمن



از غيرت رخسار او وز حسرت گفتار او


پيچيده مه، رخ در كَلَف 1 درمانده در قعر عدن



لعل لب و ريحان خط دُرج و دُرش مي‌پرورد


در غنچه گل، در نافه بو، در ني شكر، گل در چمن



در شهر و در بازار و كو از جلوه و از گفت ‌و گو


يعقوب دارد كو به كو صد يوسف گل پيرهن



تير خدنگ غمزه‌اش ناز و نياز عشوه‌اش


گيرد درون سينه جا، آرد برون جان از بدن



تا ديدم آن ميم دهان، چون دال قدّم شد كمان


حيرانم از تنگي آن، در آن چه سان گنجد سخن؟



نوش لبش، مهر رُخش، عِقد دُرش پيدا كند


شهد از قصب، مه بر فلك، گل در چمن، دُر در يمن



از قوّت رفتار او، از لذت گفتار او


بالد به خود سر و سهي، آرام گيرد جان به تن



عاشق به وصف روي او، هر دم دُر فشاني كند


آري ز شوق گل شود، بلبل غزل‌خوان در چمن



از عارض چون مشتري، دل را ربوده آن پري


چشمش پس از غارتگري، افكنده در چاه ذُقن



اي نطق شو گوهر فشان، اي خامه شو عنبر نشان


كن روي اميد از كسان، در نعت شاه دين حسن



شاهي كه جبريل امين، بر در گهش سايد جبين


ذاتش بود قطب زمين، نامش بود فخر زمن



شاه سرير اصطفا 2، مِهر سپهر ارتضا 3


طوباي باغ لافتي، برهان شك و ريب و ظن



از عرش آمد بر زمين، شام و سحر روح‌الامين


تا مهد جنباند ببين، قدر و كمالش در زمن



از ضريت تيغ و سنان، در دفع خصم بد گمان


از قالب شير ژيان، بر كنده سر، افگنده تن



سبط رسول، مجتبي، نور دو چشم مرتضي


گل دسته خيرالنسا، فخر زمين، شاه زمن



شاهي كه از نصّ جلي، قدرش نمي‌ماند خفي


در جنّتش جاري بود، نهر مصفّا از لبن



بهر چراغ روضه‌اش، وز بهر شمع قبّه‌اش


نور هدي آمد ضيا، صحن فلك باشد لگن



از هيبتش، از شوكتش، از حشمتش، از صولتش


معيار ديوان قضا، سازد چو قدرش ممتحن



مستوفي جودش اگر، در بيع كالاي جهان


از مرزبان كن فكان، خواهد عطا بهر ثمن



صرّاف گنجور قضا، سازد حواله كاورد


خورشيد زر، معدن گهر، نيسان دُرَر، مرجان عدن



قوّت فزاي گلستان، راحت رسان انس و جان


خجلت فزاي بحر و كان، رونق ده سَلوي و من



از شرم مهر روي او، از گيسوي دلجوي او


شد در كلف مه بر فلك، در نافه شد مشك خُتن



ذات همايون فال او، نام طرب افزاي او


شد دافع رنج و الم، شد قالع 4 درد و مِحن



از سوزن رنج و عنا، از تار و از پود بلا


دوزد قضا بر قامت بد خواه او هر دم كفن



شد گوشوار عرش دين، از ذات اين دُرّ ثمين


بر خاتم دولت نگين، نامش بود بي‌شك و ظن



ذاتش بود از جدّ و اب، مر آفرينش را سبب


بر صفحه هستي بود، اينشان نشان از ما و من



نخل امل را «لامعا» از حبّ‌ آل آمد ثمر


روز جزا نقد عمل، در حُبّشان شد مرتهن 5



حبّ نبي و عترتش، در جان و دل دارد مَقَر


حاشا گر آن جا بگذرد، گفته نبي حب‌الوطن




پي‌نوشت‌ها:


1- كَلَف: داغ‌ها و نشان‌هاي تيره كه بر رخسار ماه ديده مي‌شود.


2- اصطفاء: برگزيدن


3- ارتضاء: پسنديدن و خشنود شدن.


4- قالع: بركننده و از بين برنده دردها و محنت‌ها (از مصدرقلع)


5- مُرتهن: در گرو.



------------------------------------------------------------------------------------------------


يوسف حُسن


ايدوست به پيغام تو شادم اگر آيد

چشمم به در و پيك وصالت زدرآيد


گويند سحر بوى سر زلف تو دارد

بنشسته‏ام ايدوست كه وقت سحر آيد


در بين محبان تو هستم به سلامت

اى آنكه كريمى و كريم زنده ز نامت


آواز به لب دارم و طرف چمن آيم

با نام تو بر درگه حق در سخن آيم


تا اينكه در رحمت حق را بگشايى

با ناله يا محسن حق الحسن آيم


كرده غم ما در دل ناز تو اقامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


اى سبزى و زيبايى بستان محمد

سرسبزترين گل به گلستان محمد


بر دست خدا در سحر ناز نشستى

چون جاى تو باشد روى دستان محمد


اين عرش نشينى بود از اوج مقامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


ماه رمضان سفره لطف و كرم تست

فقر من مسكين بخدا همّ و غم تست


كردى تو سلامى عوض تهمت شامى

يمشون على الارض به وصف قدم تست


آيات خدا آمده در وصف مقامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


سگ راز سر سفره خود طرد نكردى

با دشمن خود آنچه كه او كرد نكردى


گرمى دل و زندگى ما كرم تست

جانم بفدايت كه دلم سرد نكردى


نورى بده بر جان و دل از فيض كلامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


اى قبله حاجات خريدار گداباش

ما را تو نگهدار به درگاه خدا باش


اينجا من دلخسته به دنبال تو هستم

محشر تو به دنبال من بى سر و پا باش


اى صاحب دستور شفاعت به قيامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


كوثر ز قدوم تو به حق مستند آمد

بر ابترى دشمن احمد سند آمد


گفتند ملائك كه حسن نام على را

تا در همه جا خوب و مصفا كند آمد


توصيف على بوده، به هر لحظه پيامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


آئينه احسان قديم تو حسين است

روشنگر دستان كريم تو حسين است


در وصف مقام تو همين بس كه به عالم

دلداده و سرباز حريم تو حسين است


عبد تو حسين گشت و على بود امامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


اى ديده ما چشمه ابر تو حسن جان

اى كرب و بلا حاصل صبر تو حسن جان


چون قبله تو قبر گل گمشده باشد

با خاك برابر شده قبر تو حسن جان


خورشيد به روز و مه شب زائر شامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


سرباز صف اول صفين تو بودى

آرى گره جنگ جمل را تو گشودى


هستى به خدا عين على حيدر ديگر

آرى تو امامى به قيامى و قعودى


صلح تو بود اوج غريبى و كرامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


ما مهر تو داريم و به آن مفتخر استيم

در راه حسين عبد تو قرص قمر استيم


اى خونجگر از زخم زبانهاى مدينه

عمرى است پريشان تو پاره جگر استيم


مظلومترين رهبر وادى امامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


تاريخ نديده است به خود مثل تو مظلوم

بودى تو پس از مادر خود بى كس و مغموم


از بسكه شدى طالب رخسار كبودش

با دست زن خويش شدى كشته و مسموم


هر چند كه شيرين شده آن زهر به كامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت

yeganeh
ارسال پست

بازگشت به “شعر”