پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در حين عبور، چشمش به آنها افتاد و خواست نقش بسيار بزرگ پدران و مسؤليت سنگين آنها را در رشد كودك به همراهانشان گوشزد كند. فرمود:
«واي بر فرزندان آخرالزمان از دست پدرانشان. »
اطرافيان پيامبر با شنيدن اين جمله به فكر فرو رفتند. لحظهاي فكر كردند شايد منظور پيامبر، فرزندان مشركان است كه در تربيت فرزندانشان كوتاهي ميكنند.
عرض كردند:
«يا رسول الله، آيا منظورتان مشركين است؟ »
- نه بلكه پدران مسلماني را ميگويم كه چيزي از فرايض ديني را به فرزندان خود نميآموزند و اگر فرزندانشان پارهاي از
مسائل ديني را فراگيرند، پدران آنها، ايشان را از اداي اين وظيفه باز ميدارند.
اطرافيان پيامبر با شنيدن اين سخن، تعجب كردند كه آيا اين چنين پدران بي مسئوليتي نيز هستند.
پيامبر كه تعجب آنها را در چهرهشان خوانده بود ادامه داد:
«تنها به اين قانع هستند كه فرزندانشان از مال دنيا چيزي را به دست آورند...»
آنگاه فرمود:
«من از اين قبيل پدران بيزار وآنان نيز از من بيزارند.»[1]
بيان: در عصر حاضر، دليل دوربودن وناآگاهي قشر عظيمي از كودكان ونوجوانان از مسائل مذهبي، بي توجهي والدينشان به اين مسأله مهم است.
وي در تربيت فرزندش اهتمام فراوان داشت و نسبت به حرام و حلال، دقت فراوان نشان ميداد تا مبادا گوشت و پوست فرزندش از مال حرام رشد كند.
محمد باقر، فرزند ملا محمد تقي، كمي بازيگوش بود.
شبي پدر براي نماز و عبادت به مسجد جامع اصفهان رفت. آن كودك نيز همراه پدر بود. محمد باقر در حياط مسجد ماند و به بازيگوشي پرداخت.
وي مشك پر از آبي را كه در گوشه حياط مسجد قرار داشت با سوزن سوراخ كرد و آب آن را به زمين ريخت.
با تمام شدن نماز، وقتي پدر از مسجد بيرون آمد، با ديدن اين صحنه، ناراحت شد. دست فرزند را گرفت و به سوي منزل رهسپار شد. رو به همسرش كرد و گفت:
«ميدانيد كه من در تربيت فرزندم دقت بسيار داشتهام. امروز عملي از او ديدم كه مرا به فكر وا داشت.
با اين كه در مورد غذايش دقت كردهام كه از راه حلال به دست بيايد، نميدانم به چه دليل دست به اين عمل زشت زده است.
حال بگو چه كردهاي كه فرزندمان چنين كاري را مرتكب شده است.»
زن كمي فكر كرد و عاقبت گفت: راستش هنگامي كه محمد باقر را در رحم داشتم، يك بار وقتي به خانه همسايه رفتم، درخت اناري كه در خانهشان بود، توجه مرا جلب كرد.
سوزني را در يكي از انارها فرو بردم و مقداري از آب آن را چشيدم. ملا محمد تقي مجلسي با شنيدن سخن همسرش آهي كشيد و به راز مطلب پي برد.[1]
بيان:
اگر در روايات اسلامي تأكيد شده كه خوردن غذاي حرام ولو اندك در نطفه تأثير سوء دارد به همين جهت است. لذا بزرگان علم تربيت گفتهاند:
«تربيت قبل از تولد شروع ميشود.»
-------------------------------------------------------------------------------- [1] . حسين مظاهري، خانواده در اسلام، ص161.
«علي بن بابويه» آن مرد برزگ الهي، در پنجاه سالگي، هنوز صاحب فرزندي نبود. او كه عشق و علاقه وافري به اهل بيت و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ داشت،
طي نامهاي به يكي از نايبان خاص امام زمان ـ عليه السّلام ـ از او خواست كه از محضر حضرت بقيهالله بخواهد براي او دعا كند تا خداوند فرزندي صالح و فقيه به او عنايت فرمايد.
تقاضاي آن مرد عارف و خداشناس به محضر امام ـ عليه السّلام ـ رسيد.
آن حضرت در جواب فرمود:
«او از همسر خود صاحب فرزند نخواهد شد، اما به زودي همسري نصيب وي خواهد گرديد كه از وي داراي دو پسر فقيه خواهد گشت.»
مطابق وعده حضرت امام زمان ـ عليه السّلام ـ دوران بيفرزندي سپري شد
و خداوند به او سه فرزند پسر داد كه دو پسرش به نامهاي محمد و حسين به بركت هوش و حافظه فوقالعادهشان به بالاترين مراتب فقاهت رسيدند
. محمد معروف به«شيخ صدوق» در همان دوران طفوليت صاحب نبوغ و هوش سرشاري بود و اساتيد خود را به شگفتي وا ميداشت.[1]
سالهاي سال از حادثه مصيبت بار جنگ جهاني گذشته بود.
زني فرانسوي به جراحي مغز احتياج پيدا كرد. با اين كه آن زن آلماني نميدانست، اما وقتي چاقوي جراحي به رگي از مغز وي اصابت كرد،
زن در حال بيهوشي شروع به خواندن سرودي به زبان آلماني نمود.
چاقو را كه از رگ برداشتند، خواندن سرود نيز قطع شد. تكرار اين عمل تعجب پزشكان را در پي داشت.
پس از تحقيقات فراوان، پرده از اين راز برداشته شد: هنگام هجوم آلمان به فرانسه، اين زن كه در آن هنگام كودك خردسالي بيش نبوده،
در خيابان شاهد سرودهايي بوده است كه سربازان اشغالگر آلماني ميخواندهاند. اين سرودها از آن هنگام در ضمير ناخودآگاه وي محفوظ مانده بوده است.[1]
بيان:
موضوع تاثير پذيري در سنين كودكي، در روايات بسياري مورد تاكيد قرار گرفته است و شايد حكمت خواندن اذان و اقامه در گوش راست و چپ كودك بعد از تولد، همين جهت باشد.
-------------------------------------------------------------------------------- [1] . خانواده در اسلام، ص172.
من هم از این تاپیک خوشم اومد و با اجازه تون به یه سایتی منتقلش کردم
البته با ذکر منبع : سایت اعتقادات
همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود "- یک کم کنجکاوی پشت" همین طوری پرسیدم " - قدری احساسات پشت"به من چه اصلا " - مقداری خرد پشت " چه بدونم " -و اندکی درد پشت " اشکالی نداره" هست.
اواخر آن شب زمستاني، مسافراني در ايستگاه اتوبوس به انتظار ماشين ايستاده بودند.
مردي تنومند با چهرهاي غير عادي، به همراه طفل شش سالهاي در كنار ديگر مسافران منتظر آمدن اتوبوس بود.
حالت سرگيجه و تهوع، آن طفل بيچاره را راحت نميگذاشت. تا اين كه حال آن طفل معصوم بدتر شد و در كنار خيابان استفراغ كرد.
همه فكر ميكردند غذايي آلوده كودك را مسموم كرده است. كنجكاوي، يكي از مسافران را وا داشت از پدر طفل بپرسد فرزندش چه مرضي دارد.
آن مرد پس از كمي سكوت با صداي درشتي گفت: فرزندم مريض نيست. امشب او را به مجلس عيش و نوش يكي از دوستانم بردم و عليرغم ميل كودك، به او مشروب خوراندم![1]
بيان:
فكر ميكنيد پرورش اين كودك در چنين خانوادهاي، چه نتيجهاي به دنبال خواهد داشت. آيا خيانتي بالاتر از اين تصور ميشود؟