ماهیّت تصوف
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
ماهیّت تصوف
مهـدی عمـادی
به نظر میرسد اگر دوستداران تصوف، اعم از آنها که فرقهای آن را با مسأله قطب و مرشد قبول دارند و آن عده که تصوف تشکیلاتی را به صورت رائج این اواخر قبول ندارند بدون تعصب، تاریخ و ماهیت،
کجائی بودن و با چه قوم و گروه و مذهب و مکتبی سنخیت دارد مورد تحقیق قرار دهند،
پس از آنالیزه نمودن آنچه پیرامون تصوف، طرفدار افراطی، مغرض کینه توز و بیطرف منصف پرمایه یا بیمحتوا نوشتهاند نتیجه گیری بیطرفانه منصفانه نمایند به حقیقتی دست مییابند که منظور نظر هر جوینده است.
میگوییم همان طور که صوفیان هم پذیرفتهاند در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم شخصی به نام ابوهاشم کوفی، تصوف را از شاهزادهی نصرانی(1)
گرفته و بعد برای اولین بار این گردونه را به راه انداخت(2)
و وقتی به عرض امام صادقu میرسانند شخصی با چنین عقیدهای مدعی تصوف شده است، میفرمایند: «او عقیدهای سخت تباه داشت و هم او بود که مذهبی به نام تصوف را بدعت نهاد» قابل دانستن است که «میرزای شیروانیِ صوفیِ نعمتاللهی» کلمهی «ملعون» هم به آن اضافه میکند(3)
اگر نویسندهی منصـف از موقعیــت
سازی سلیقهای که تغییر دهندهی حقایق اصیل و ناب است دست بردارد و نگوید «سلوک الی الله دو جنبه دارد یکی نظری و دیگری عملی از جنبهی نظری آن عرفان و از جنبه عملی آن به تصوف تعبیر میشود.»(4)
در حقیقت با توجیهاتی که اغلب نویسندگان بدون این که اجتهادی در دریافت و سلیقهها کنند و تازهای ارائه دهند از هم آموخته و تکرار گذشتهها را گفتهاند و نوشتهاند.
موضوع شناخت ماهیت تصوف را که بسیار حائز اهمیت است تعقیب کنیم یعنی به آنچه رایج کردهاند اکتفا ننمائیم، به نتیجه مطلوب بیسابقهای دست مییابیم که ما را از بنبست در خواهد آورد.
---------------------------------------------
پینوشتها:
1) جنجال پدیده تصوف در اسلام: 56.
2) طبقات صوفیه تصحیح آقای مولایی: 6 ، نفحات الانس: 21 ، ریحانة الادب: 7/259 ، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات مترجم: 4/306 ، دایرة المعارف تشیع: 2/448 ، تعریف صوفی و تصوف: 7 ، استوار نامه کیوان قزوینی: 22.
3) بستان السیاحه: 24.
4) در آمدی بر عرفان اسلامی از آقای محسن اراکی: 53.
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
Re: ماهیّت تصوف
اگر بخواهیم ماهیت تصوف را بشناسیم تحقیقات خودمان را باید از دو جایگاه آغاز کنیم،
این که امام صادقu آورنده تصوف را آن چنان معرفی میکند که خواندید و تصوف را بدعتی دانسته که برای هدم دین محمدی وارد اسلام کردهاند حتی آن را به تصوف شیعی و سنی هم تقسیم نمیکنیم که بعضی برای سرو سامان دادن به تصوف چنین طرحی را ریختهاند.(5)
البته اگر به تصوف روزگار ما پرداخته شود که بین شیعه و سنی به صورت فرقهای آن رائج میباشد.
این تقسیمبندی صحیح است، ولی ما میخواهیم بگوییم تصوف جایگاهی در تشیع نداشته و ندارد، بلکه سردمداران تصوف رد این اواخر موجب شدهاند تصوفِ با ماهیت سنی را با پسوند شیعه هم بشناسیم.
زیرا با حقایقی انکار ناپذیر در تصوف فرقهای که در رأس آن یک فرد شیعی به ریاست اشتغال دارد مواجه میشویم که چون نمیتوانیم باور کنیم یا برای همان نادرست و ناصحیح هم آبرویی درست کنیم، حیثیتی بسازیم، در معنا آنقدر شور است که خان هم متوجه شده است.
دست به دامن سلیقه میشویم ناچار اقرار میکنیم «در عرفان و تصوف اسلامی جریانهایی به وجود آمد که از اصالت اسلامی کامل برخوردار نبود.»(6)
ملاحظه کنید به جای این که با شهامت بگویند یا بنویسند آن که با جریانهایی تغییر و تحول پیدا میکند «تصوف» است نه «عرفان» مینویسند: «تصوف و عرفان مختلط، جریانی بود که در برابر تصوف و عرفان اسلامی به وجود آمد و همواره بزرگـان عرفـا و متـصوفه
اسلامی، طرفداران خود را از عرفان و تصوف مختلط برحذر داشتند و با آن به مقابله و مبارزه میپرداختند»(7) و ای کاش در همین اعمالِ سلیقه هم مخالفین «تصوف و عرفان مختلط» را معرفی میکردند.
اگر مخالف تصوف و عرفان مختلط را ـ که ما دو جدا از هم میدانیم ـ چنان که از عصر ابوسعید یکی ندانستهاند(8) شناسایی کنیم و بخواهیم بدانیم بزرگانی که بر این مختلط شدن مخالف بودهاند چه کسانی هستند متوجه میشویم عرفانی امثال ملامحسن فیض کاشانی، شیخ بهایی. با این مختلط شدن مخالف شدهاند.
اولی در جا به جای رسائلش تصوف و عنوان صوفی بودن را از خود دور کرد و دومی با قصهی نمادین موش و گربه صوفیه عصر خود را مستحق ملامت میشمرد. خلاصه اگر امثال علامه شیخ محمد تقی مجلسی به تصوف اشتهار پیدا کردند سرانجام از صوفیان کنار کشیدند و از آنها تبری نمودند(9)
در حالی که تا حدودی عقائد و تعالیم قدمای صوفیه را پذیرفته داشتند(10) با همان صوفیانی که مختلط کننده بودند مخالفت میکردند.
و حاضر نشدند به تصوف شهرت پیدا کنند و صوفی خوانده شوند این فرقههای صوفیه بودند که از حال و هوای عارفانه این بزرگان استفاده کردند همانند بهاییان که برای کسب آبرو، بزرگان اسلامی شیعی را به خود نسبت میدادند تا بزرگ شوند، صوفیان نیز چنین میکردند هر خوشنام باعظمتی را به خود نسبت میدادند
-------------------------------------------------------
پینوشتها:
5) نقد صوفی از دکتر کاظم یوسفپور: 80.
6) درآمدی بر عرفان اسلامی از محسن اراکی: 53.
7) همان: 53.
8) جنجال پدیدهی تصوف در اسلام: 69.
9) جستجو در عرفان اسلامی: 89.
10) دنبالهی جستجو در تصوف ایران: 248.
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
Re: ماهیّت تصوف
خوشبختانه بعضاً گروههایی که برای تأیید اندیشهی خود دست به دامن این و آن میشوند، بدون این که متوجه باشند مطالبی را برخلاف آرزوی خود در معرض دسترس قرار میدهند فصلنامهی عرفان ایران(11)
مبادرت به درج مقالهای از سید حسین نصر نموده، او مینویسد: «میتوان گفت با طینت اسلام یا عرفان در عالم تسنن به صورت تصوف شکل گرفت»(12) همو با نظر دیگر جداسازی بیشتـری را بین تصـوف و تشیـع فراهم میسازد ؛
مینویسد: «از دیدگاه تسنن، تصوف همانندیهایی با تشیع دارد و حتی جنبههایی از تشیع را در خود جذب کرده است.»(13)
این منظورمان را با بررسی جایگاه «ولایت» در تصوف به خوبی میشناسیم و آن وقت به اصلیترین و اساسیترین راه جداسازی تصوف و عرفان که از بد حادثه گفتهاند «سلوک الی الله دو جنبه دارد،
یکی نظری و دیگری عملی، از جنبه نظری آن به عرفان و از جنبه عملی آن به تصوف تعبیر میشود»(14) دست یافتهایم.
زیرا همان طور که میدانیم شیعیان نخست ولایت کلیه مطلقه اللهیه را مخصوص امامان میدانند و در طول آن، زمان غیبتِ حضور امام برای عدهای خاص با قید ضوابط و شرایطی قائل میشوند. درست برعکس صوفیه که برای رهبران خویش قائل به ولایت هستند.
در حقیقت شیعیان برخلاف صوفیان که از تعمیم ولایت آن هم به صورتی که در تصوف پایه و اساس قرار گرفته است برحذر میدارند و نمیپذیرند.
در معنا صوفیان درست برعکس، ولایت را همگانی نموده شیوخ خویش را صاحبان ولایت قلمداد میکنند.
در اثبات منظور خود ولایتنامهها نوشتهاند و مدعی شدهاند در هر عصری شیخی صوفی را صاحب ولایتی میدانند که اگر با او بیعت نشود ارتداد میآورد.
--------------------------------------------
پینوشتها:
11) از جمله نشریات فرقهی نعمتاللهی گنابادی است.
12) عرفان ایران: 7/26.
13) همان.
14) درآمدی بر عرفان اسلامی: 53.
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
Re: ماهیّت تصوف
این صورت اگر بگوییم صوفیه شیخ وقت تصوف فرقهای را همشأن و همموقعیت و همرتبت امام میداند اشتباه نکرده، به خطا نرفتهایم چنان که نوشتهاند:
«وظیفه امام و بزرگ زمان است که برحسب مقتضیات زمان تصمیم بگیرد».(15)
[COLOR=#000000]و این همان منظوری است که مقالهی دیگران را شایستهی پذیرفتن نموده، دکتر سید حسین نصر هم مینویسد:
«قطب و اما هر دو مظهر یک حقیقت و دارای یک معنا و اشاره به یک شخص است.»(16)
[COLOR=#000000]ملاحظه کنید، این همان موضوعی است که به آن اشاره کردیم و نوشتیم که صوفیه خویش را در عرض ولایتِ معصوم قرار میدهند.
در صورتی که این گونه عقائد در تشیع جایگاهی ندارد ولی در «ولایت نامه» و«بشارة المؤمنین» تألیف ملاسلطان گنابادی میتوان یافت و بس.
اینان آنجا که ولایت را به خاص و عام تقسیم میکنند خاص آن را مانند ابنعربی بر ولایت خاصه مخصوص ارباب سیر و سلوک میدانند و این درست همان انحرافی است که بعد از رحلت پیامبر اکرم به همت و
کوشش نخبگان قدرت طلب شکل گرفت و دیگران که فاقد هرگونه امتیاز و دلیلی برای داشتن ولایت بودند به منصب و مقامی انتخاب شدند که شرط اولیهاش ولایت توام با عصمت منحصر به امام معصوم است.
علامه هاشم معروف الحسنی مینویسد:
«صوفیان به خطاها رفته و به یاوهگوییهای خود در تفسیر ولایت بسنده نکرده»،
«اولیای خود را بر پیامبران برتری (دادهاند)»(17)
[COLOR=#000000]دقت به مسائل بسیار پیچیده تصوف نتیجه میدهد که فهم کنیم اصرار به ولایت در تصوف و قائل شدن آن برای مشایخ تصوف فقط به لحاظ کمرنگ کردن امامت در تشیع میباشد تا بتوانند در اذهان عمومی به ثبت برسانند:
ی ولایت، بدون امامت است، درست برعکس آن اعتقادی که اصل و رکن مهم عرفان اسلامی شیعی است.
بعضاً دیده شده است عدهای از نقادان تصوف از تظاهر صوفیان به ولایت راه خطائی پیش گرفته به اشتباه استنباط کردهاند:
«در مسئله ولایت میان صوفیان سنی و شیعی همآهنگیهای بسیاری میتوان دید»(18)
[COLOR=#000000]در صورتی که مسئله ولایت و نوع روند آن در تصوف سنی و شیعه اولین و پررنگترین عامل جداسازی تصوف سنی از عرفان شیعی ولایت خاصه، مخصوص دوازده امام میباشد
و اگر برای شخصیتی ولایت قائل هستند، آن مرتبت را مانند صوفیه در عرض ولایت خاصه امام قرار نمیدهند بلکه در طول ولایت معصوم میشناسند.
و این روش ضد شیعی که در تصوف از روز تولدش تا عصر شاه نعمتالله ولی به طور رسمی و علنی حاکم بوده و بنابر آنچه جناب شهرام پازوکی معتقد است
«ولایت حقیقت مذهب تشیع است»(19)
[COLOR=#000000]سازش ندارد، مگر این که بگوییم منظور ایشان همگانی کردن ولایت بر اساس اعتقاد صوفیه میباشد که این نمیتواند حقیقت مذهب تشیع باشد زیرا در تشیع پدیدهی ولایتِ منهای امامت اعتباری نداشته و ندارد.
---------------------------------------------
پینوشتها:
15) عرفان ایران: 7/17 مقاله از آقای نور علی تابنده.
16) عرفان ایران: 7.
17) تصوف و تشیع مترجم: 354.
18) نقد صوفی: 213.
19) عرفان ایران: 7/79.
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
Re: ماهیّت تصوف
پس همان طور که باید توجه داشت جناب پازوکی توجه داشتهاند و نوشتهاند:
«تشیع امر امامت است»(20)
و این امامت بعد از رسول خدا به علی بن ابیطالب امیرالمؤمنینu اختصاص پیدا میکند.
آنهایی که غیر را بر علی ترجیح دادهاند و حضرتش را با پذیرفتن برگزیدهی سقیفه از خلافت خلع نمودهاند نمیتوانند صوفی شیعی باشند.
در معنا قانون «تصوف و عرفان حقیقت تشیع است»(21)
از آن نیست؛ زیرا آنچه صوفیه این اواخر برای حفظ و حراست از تصوف فرقهای اسمش را تصوف اسلامی شیعی گذاشتهاند، که تشیع نیست؛ بلکه همان تصوف است.
زیرا اینان، امامت یا بهتر است بگوییم، ولایت را به طور غیرمجازانه تعمیم نمیدادند تا دیگری بتواند در مقابل صاحب ولایت مطلقه الهیه قرار گرفته برای خود ولایت قائل شود. در این صورت کلام «تصوف ذات تشیع و معنای آن است»(22)
شعاری است که اگر به بررسی ارکان اعتقادی تصوف بپردازیم متوجه میشویم صوفیان سهیم از آن ندارند. آخر مگر امکان دارد پدیدهای که شخصیتهای سرشناس آن از جنید بغدادی گرفته تا ابوالقاسم گرگانی، از شیخ صالح بربری گرفته تا عبدالله یافعی از همه مهمتر شاه نعمتالله ولی، غیر علی بن ابیطالب را در ولایت خاصه که در انحصار امامان شیعه است سهیم کنند؟!
در حقیقت علی را از امامت خلع و از خلافت عزل نمایند شیعه باشند؟!
----------------------------------------------------------
پینوشتها:
20) عرفان ایران: 7/79.
21) همان: 8/60.
22) همان: 7/17.
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
Re: ماهیّت تصوف
اینان غیرمعصوم را با نداشتن صلاحیتی که بتواند در کنار امامu قرار گیرد، قرارش دادهاند؛ برایش ولایت قائل شدهاند.
بر اساس همان ادعاهایی که مقالهنویسان هر کدام به نوع و بهانهای در تشیعِ تصوف نوشتهاند(23) صوفیان اولیه تا زمان شاه نعمتالله نمیتوانند شیعه باشند؛ زیرا همان طور که آقای دکتر نور علی تابنده اشاره کردهاند:
«اساس این است که کسی که به ولایت علی و جانشینی علی معتقد باشد شیعه به حساب میآید»(24)
به گواهی تاریخ از جنید بغدادی گرفته تا شاه نعمتالله کرمانی در جمع رؤسای صوفیه، شیعهای دیده نمیشود که به تائید مسانید تاریخی برسد وقتی رجالنویسان صوفیه هم اشارهای نکردهاند،
مگر دو شرح احوال نگار نعمتاللهی مونس علیشاهی و نعمتاللهی گنابادی که اولی مدعی ریاست و دمی از وابستگان نزدیک نسبی جد رئیس وقت بوده است،
به خیال خود تمامی سنیان خالص را شیعه خالص الولایه معرفی کردهاند.
و برای این که خیال خود را در مقابـل
اعتراضهای اساسی راحت کنند به نقاد خود هم پاسخی داده باشند وقتی نشانههای ضد شیعه در حقیقت صد علی بل ضد ولایت با امامتِ رئیسی از صوفیه را نتوانستند انکار کنند،
فوراً دست به دامن پناه همیشگی «حضرت تقیه» زدهاند تا خویش را در پس او پنهان کنند، شاید از آبروریزی جلوگیری شود. چنان که شخصی به نام «ح. ا. تنهایی» که نمیدانیم مرد است یا زن تا با کلمهی آقا یا خانم حرمتشان را نگاه داریم، مینویسد:
«صوفیه که در زمان امامان بزرگوار، شاگردی و تقیه به شیوه ائمه معصومین را داشتند»(25)
البته به تازگی برای ایراد و اشکال این که چرا نامی از صوفیان صاحب اسرار ائمه در جایی دیده نمیشود، به این متوسل شدهاند:
«مشایخ صوفیه جزو اصحاب ظاهری ائمه نبودند که نامشان در کتب روایی، مشهور شود و نوع معارفی هم که از ائمه اخذ میکردند، چون باطنی و سرّ بود به گونهای نبود که بتوان برای همگان نقل کرد و به زبان آورد ولی عموماً خود را به ائمه اطهار و نهایتاً به مصدر ولایت و باب علم حضرت علی منتسب میدانند.» (26)
او که با مطالعه و تحقیق آشنائی کامل دارد و میداند صوفیان اولیه، آن عده که زمان معصوم را درک کردهاند صاحب سرّ نبودهاند بلکه نامشان در زمرهی مخالفین هم آمده که در جابهجای رساله حاضر هر کجا به بحث ما مربوط شود با قید سند یا مسانید مطرح میکنیم.
پس این که عدهای مدعی شدهاند:
«اساس تصوف از اول از جنبه اعتقادی بر این بود که جانشین پیغمبر علی است و نه دیگری»(27)
عقیدهای میباشد شخصی که برایش نمیتوانند مدرکی ارائه دهند. من میگویم، شما گفتهی من را بدون قید و شرط بپذیرید، این قانون مرید و مرادی تصوف فرقهای است.
و الاّ حتی در تصوف علمی و تصوف تاریخی، شیوخ سرشناس تصوف آرای یکدیگر را به نقد گذاشته به رد و قبول آن پرداختهاند ....
.... تاریخ تصوف، متون رجالی تصوف، میراثهای تألیفی تصوف همه و همه بر این اعتراف دارند که صوفیان دربست در اختیار امامت نبودهاند.
ابن خلدون مینویسد: «هم متصوفه به قطب و ابدال عقیدهمند شدند و گویی آنها در این عقیده از مذهب را فضیان دربارهی امام نقیبـان تقلیـد کردند و اقـوال شیـعیـان را با عقاید خود درآمیختند و در دیانت
------------------------------------------------
پینوشتها:
23) عرفان ایران شماره 7.
24) عرفان ایران 7/14.
25) عرفان ایران 3/108.
26) همان: 7/81 مقاله از آقای شهرام پازوکی.
27) عرفان ایران: 7/17 مقاله از آقای نور علی تابنده.
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
Re: ماهیّت تصوف
مذاهب ایشان را اقتباس کردند»(28) اگر در متن فوق دقت کنید متوجه میشوید که متصوفه، قطب را در مقابل امام و ابدال را در مقابل نقبا برای خود ساخته است.
علاوه اگر بخواهیم بگوییم اساس تصوف از اول از جنبه اعتقادی بر این نبوده است که بگوید جانشین پیامبر جز علی نیست به کلام صاحب همین کلام استناد میکنیم جناب دکتر نور علی تابنده مینویسد:
«خلیفه حکومتی از خلیفه معنوی پیغمبر جا شد به خلیفهی اول و دوم و سوم هم خلیفه رسول الله گفتند و به تدریج لقب امیرالمؤمنین را هم به آنها دادند و به خلفا هم امیرالمؤمنین میگفتند و حال آن که لقب امیرالمؤمنین خاص علی است»(29)
ممکن است به کلام جناب رضا علیشاه طابثراه استناد کنند
«صوفیان شیعی وظیفه ندارند که در برابر عنادهای صوفیانِ دیگر مذاهب دفاع کنند»(30)
میگوییم صحیح فرمودهاند،
ولی از جمله کسانی که به غیر علی بن ابیطالبu «امیرالمؤمنین» گفتهاند شاه نعمتالله و عبدالله یافعی هستند، اولی در رسائلش با این که سعی کردهاند حذف کنند ولی باز دیده میشود و دومی در تاریخش به غیر علی امیرالمؤمنینu حقیقی اسلام «امیرالمؤمنین» گفتهاند.
---------------------------------------------------
پینوشتها:
28) عرفان ایران: 7/17 مقاله از آقای نور علی تابنده.
29) عرفان ایران: 8/13.
30) همان: 7/62.